آنچه از رنج یاد می گیریم...
توسط
در تاریخ July 17th, 2014 در ساعت 12:18 (1972 نمایش)
اصولاً رنج کشیدن چیز خوبی نیست، به همین دلیل احساس بدی به آدم میده. این احساس بد مثل یک راهنماست که آدم رو سوق میده به این سمت که برای تغییر شرایط خودش هر چه بیشتر و سریع تر اقدام کنه، همونطور که یک بدمزه بودن خوراک مثل یک راهنماست برای انسان که میگه این خوراک به درد تو نمی خوره.
ماهیّت رنج یه چیز خیلی پوچ و بیخوده، به همین دلیله که هیچ آدم عاقلی واقعاً از ته دل دوست نداره رنج بکشه. شادی یک حس دلپذیر و خوشایند هست و معمولاً در زندگی انسان ها شادی ها نقش پررنگ تری از رنج ها دارن و اصلاً ما به خاطر شادی ها و تجربه ی احساسات خوب دوست داریم زنده بمونیم، نه برای تجربه ی رنج!
اما با تمام اینها، از اونجا که در یک دنیای نسبی هستیم، هر چند که مسئولیت زندگی خودمون رو به طور کامل بر عهده بگیریم بازم نمی تونیم کنترل صد درصد روی همه چیز داشته باشیم، از جمله خیلی از رنج ها و دردهای بیرونی.
بیشترین درد و رنج ها هم از طرف دیگران و جامعه ی ناسالم تحمیل میشه. به جز اون، یه مقداری از رنج ها هم از حوادث و اتفاقات بد طبیعی که خب در اون هم انسان ها می تونن نقش داشته باشن (مثل آلودگی هوا، سیل و زلزله).
اما بدتر از همه اینا، زمانیه که رنج کشیدن در ناخودآگاه فرد نهادینه بشه، تبدیل بشه به یه عادت و یواش یواش افسردگی و بی ذوقی بیاد به طرف شخص. اینجاست که انسان بدجوری به دام رنج می افته، و به همین خاطر باید خیلی مراقب بود. همونطور که در مورد همه چیز پیشگیری بهتر از درمانه، در مورد درد و رنج هم باید تا حدّ ممکن پیشگیری کرد. چیزایی هم که قابل پیشگیری نیست، باید مراقب بود خیلی اجازه ندیم ذهن و زندگی ما رو مختل کنه. هر وقت هم به دام افتادیم لازمه هوشیار باشیم و سریعاً از دام رها بشیم.
با تمام این تفاسیر، ما می تونیم در عین حال از رنج ها و دردها چیزایی یاد بگیریم، چرا که این تنها استفاده ی مفیدیه که از درد و رنج میشه برد و در غیر اینصورت در واقع در مقابل رنج ها بازنده بودیم.
اما مهم ترین درس هایی که من شخصاً از درد و رنج یاد گرفتم:
1. رنج به انسان نشون میده که خیلی نباید با جسم، افکار و باورهاش هم هویّت بشه، چرا که اینها همه گذراست. البته افکار و اعمال برای بودن در این سیّاره و تجربه ی زندگی نقشی مهم و غیر قابل انکار دارن. به همین خاطره که باید همیشه سعی کنیم بهترین افکار رو در سر پرورش بدیم و بهترین کار ممکن رو با توجه به شرایطمون انجام بدیم. اما اینکه اصل حقیقی خودمون رو این باورها و این اتفاقاتی که تجربه می کنیم بدونیم، اون موقع هست که به دردسر می افتیم.
2. رنج به انسان نشون میده که شادی و لحظات خوب خیلی بیشتر اهمیّت داره. منتها متأسفانه چون ذهن انسان می تونه به هر چیزی عادت کنه و حتی به طرز دیوانه واری معتاد اون چیز بد بشه، اینه که باید حواسمون باشه "رنج پرست" نشیم!
انسان های رنج پرست همیشه درد و رنج رو برای خودشون و دیگران انتخاب می کنن، حالا چه آگاهانه و چه ناآگاهانه. تمام آدم های ظالم در دنیا رنج پرست هستن و به همین دلیل تا حد ممکن از سه اصل "پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک" دوری می کنن! چون در واقع اینها مثل یک بیمار سادیستی/مازوخیستی نمی تونن از چیزای عادی لذّت ببرن و حتماً باید یک رنجی از اون چیز برای خودشون درست کنن و در ذهن بیمار خودشون تصوّری لذّت بخش به وجود بیارن!
تمام روانی هایی که در طول تاریخ جنگ و خونریزی راه انداختن و آدم ها رو به جون هم انداختن، می خواستن از جنگیدن لذّت ببرن! یه کار فوق العاده احمقانه! دلیلش اینه که یان افراد دیگه نمی تونن لذّت صلح و شادی رو درک کنن...
3. انسان سالم به خودی خود باید قدر خوبی ها رو بدونه، ولی در عین حال، رنج می تونه باعث بشه که این خوبی ها در نظر شخص پررنگ تر جلوه کنه، که خب اینم بد نیست ولی بازم باید حواسمون باشه از اون طرف بوم نیفتیم و یه وقت دچار وابستگی بیش از حد به چیزای دلخواهمون نشیم، چون خود وابستگی هم رنج آفرینه! مثلاً اینکه ما در گذشته سختی کشیدیم و بعد از سالها سختی کشیدن، خودمون رو به یک وضعیت مالی خوب رسوندیم، نباید باعث بشه که بیش از حد به دارایی هامون وابسته بشیم تا جایی که حتی حاضر باشیم حقیقت رو پایمال کنیم، فقط به خاطر اینکه با سختی این چیزایی که داریم رو به دست آوردیم از دست ندیم! چون در نهایت هیچ کی مالک هیچی نیست و تمام بحث مالکیّت یک مسئله ی نسبی و موقتی برای زندگی در این دنیاست، پس واقعاً ارزش رنج آفرینی نداره...
4. رنج به انسان می فهمونه که این دنیا و این زندگی با تمام زیبایی و خوبی هاش، یه جاهایی هم ناخوبی داره و اون قدرها هم فوق العاده نیست که انسان ممکنه تصوّر کرده باشه! و خب این به کاهش احساس منفی وابستگی و رنج کمک می کنه.
5. و شاید بهترین و مهم ترین درسی که رنج به آدم میده، اینه که سعی کنه تا حد ممکن در لحظه حال زندگی کنه و عقده های گذشته و نگرانی های آینده رو رها کنه، چرا که همینا مولّد رنج بیشتر هستن! و آدم سالم و عاقل چنین چیزی رو دوست نداره طبیعتاً.
به قول پرویز شهبازی (تلویزیون و برنامه گنج حضور) ما در واقع به عنوان یک هشیاری و خرد زندگی وارد این دنیا میشیم که در اصلش درد و رنجی نداره. به مرور مان با چیزهای فیزیکی و باورهای ذهنی هم هویّت میشیم، بعداً که آسیب و خسارتی به دارایی و افکار ما وارد میشه دچار درد و رنج میشیم و با این درد و رنج می فهمیم که دوباره باید برگردیم به اصل خودمون، که همون فضای هشیاری و یکتایی زندگیه.
شناخت رنج و آگاه بودن از اون در خودشناسی خیلی اهمیّت داره، ولی از اون مهم تر اینه که در عمل تا حدّ ممکن به درسهایی که از خودشناسی یاد گرفتیم، واقعیّت بدیم!7 پسندیدن