مطالب بدون دسته بندی
ساعت حدودای 10:30 شب سرت داره منفجر میشه از درد و... زل زدی به مانیتور و Hurricane از 30Seconds To Mars میبینی... از درد میری کف اتاق دراز میکشی و صداها هنوز تو گوشته... tell me would you kill to save your life? tell me would you kill to prove you’re right? crash, crash, burn let it all burn this hurricane’s chasing us all underground ساعت 12:30 نیمه شب چشما باز,بازم همون صداها بازم جلو مانیتور ...
ویرایششده July 15th, 2011 در 01:45 توسط minus1
خدا جون حالا دیگه وقتشه سیخ رو برگردونی ... این طرفمون سوخت! اصلا هیچی.....خودت بهتر میدونی...
یک خانومی کیسههای خریدش رو گذاشت روی زمین و داد زد آی دزد، آی دزد. کیسههای خرید از اون پایین زل زده بودن به خانومه. سیبزمینیها، و پیازها و هویجها و سیبها و پرتقالتامسُنها. همهشون گفتن آیدزد. میوهفروشه دویید اومد بیرون داد زد چی شد خانوم؟ ماشینتو برد؟ خانومه ...
ویرایششده July 12th, 2011 در 14:52 توسط minus1
اگه قرار بود آدم به چیزی تبدیل شه که بهش فک میکنه، من تو یه ماه اخیر حتماً به یه کابل برق تبدیل میشدم, شایدم یه بمب...
همیشه یه حالت بدتر هم هست. [ظاهرا هیچ وقت نمیشه فهمید این جمله امیدوارانهاس یا مأیوسانه] __________________________________________________ __________________________________________________ _________ حالا هی بگین اینترنت افسردگی و کوفت و زهرمار میاره اما هر چی باشه خوب گند زد به این قاعدهی قدیمی که «تاریخ را قوم غالب مینویسد»
اون ضرب المثل قدیمی شد دیگه؛ الان یه دیوونه یه مشت عاقل رو می ندازه تو چاه، کسی هم درشون نمیاره... _____ source: x
ما زخم هامونو ميليسيم. يادی از درد خواهد موند و شوری زخم. فقط من نميدونم اون روز که برسه شما با ما خون خورده ها با ما هار شده ها چه خواهيد کرد... ______ source: x
ما ام یه دفعه چشمون به این افتاد و کلی خاطره زنده شده.... 50 تومنی بودن ,نه؟
به خودم می گم: فاصله اين سردی با گرمی به اندازه شكوندن يه غروره فاصله اش به اندازه زدن به شونه بغل دستيه فاصله اش خيلی كمه به خودم می گم: خوب گاهی بايد فيتيله شاديامون رو بكشيم پايين تا شاديامون به هم برسه شايد اگه اين فيتيله همين پايين بمونه گرگرش بيشتر باشه تا اون وقتی كه بالا ...
درود. مطلبی بود خوندم, یک حقیقت,گفتم شما هم شریک بشید: بودا به دهی سفر كرد . زنی كه مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد . بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد . كدخدای دهكده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : «این زن، هرزه است به خانهی او نروید » بودا به كدخدا ...
نام کاربری
رمز عبور