تبلیغات در ترفندستان
مشاهده RSS Feed

Princess Pluto

دزد گوشی!!

به این مطلب امتیاز بدهید
تقریبا این یکی از اتفاقات شومه زندگیمه! که هیچ وقت فراموش نمی کنم!!
دو روز پیش دم بیمارستان برزویه جلو میوه فروشی گوشیمو زدن!
یعنی مامانم گفت دلش میوه می خواد!رفتم میوه فروشی اومدم موز بردارم گوشیمو گذاشتم کنار همون میز! یه پسر جوان فوق العاده نامرتب مثله عمله ها بود!! گوشیمو زد!!
من نه به آگاهی رفتم نه مخابرات!آخه پنج شنبه بود همه جا هم تعطیل بود! کمی پرس و جو کردم! تا اینکه ستایش دیروز بعد از ظهر بهم گفت خطت روشنه و دسته یه آقاست!
آخه من سه تا سیم کارتمو توی گوشیم داشتم! عادتمه سیم کارتامو میذارم پشت دره گوشیم! تا هر وقت خواستم سیممو عوض کنم!
خلاصه خالم و یه سری از دوستامون! که نگران عکسای بنده بودن! پیگیر شدن! و جای من خالم باهاش صحبت کرده بود و قرار گذاشت که امروز ببینیمش! یعنی یارو اونقدر احمق بود که فکر می کرد باهاش دوست میشم!
ساعت 4 گفت بیایم باغ ملی!
منم بی خبر نگو این دوستمون که توی اطلاعات بود با آگاهی هماهنگ کرده بوده! و کلی آدم اونجا ما رو تحت نظر داشتن! درست مثل فیلم های پلیسی!
بعد دو ساعت الافی .. اگرچه من یارو رو زود شناختم! بس زنگ می زد! تابلو بود! همشم دور و برمون می پلکید!
و یه اکیپ همراهش بودن شاید راحت 12-13 نفر می شدن!!
گفت بریم جلو دستشویی پارک! حالا اونجا پرنده پر نمیزد خلوت و تاریک! و ما هم اونقدر حالیمون می شد! که نباید اونجا بریم!
هر کی از کنارمون رد می شد .. یواش می گفت برگردین سر جاتون!! ما تازه اونجا فهمیدیم دور و برمون پر مامور آگاهیه!!
از اونورم همه داد می زدن! دستشویی از اونوره! یعنی کاملا نقشه کشیده بودن! (اکیپ آقا دزده!!)
ما هم نرفتیم یارو دیگه طاقت نیاورد اومد جلو یه سیم کارت ایرانسل داد دستمو گفت مهسا خانم!!؟؟ (( من الکی گفته بودم اسمم مهساست!)) گفتم بله شما رامین هستین همونی که گوشیم دستشه! گفت نه !! من همین سیم کارت و دیروز خریدم!
ما اونقدر بحث کردیم که قرار شد اون ببره ما رو و آدرسی رو بده که سیمو ازش گرفته!! (حالا خدا می دونه .. واقعیت چی بوده! آخه بعدا معلوم شد افغانیi و محله افغانیا هستن!.. اونجا که نمیشه کسی بره.. پدرشو در میارن!) خلاصه تا سوار ماشین شد.. دو تا مامور اومدن توی ماشین! و گفتن حرکت کن خانم حرکت کن بریم آگاهی!
می ترسیدن که دوستاشون بیان! یعنی درگیری پیش بیاد!
من و خاله و مامانم بودیم.. راه افتادیم اینا هم می زدن این یارو رو! پسره(رامین) با ماموره جلو و یه مامور پشت با من و خالم!!
ما که کلی متعجب بودیم منم که یکسره جیغ میزدم که چرا میزنین! اینقدر مشت زد تو شکم این پسره که بنده خدا ضعف کرده بود!
این پسره هم گریه می کرد مدام می گفت تو رو خدا مادر پیر دارم من کارگرم دزد نیستم .. مهسا خانم قرارمون این نبود!! اینقدر التماس کرد که دلم خون شد!
رسیدیم آگاهی اینو از توی ماشین سه-چهار نفری از موهاش می کشیدن و می بردن.. من چشام گرد شده بود هی می گفتم وحشین چقدر!! بعد یارو اومد گفت فقط مال باخته بیاد توی آگاهی! منم گفتم نمی خوام اصلا .. نمی یام! گوشیمو نمی خوام! چرا میزنین! یارو هم عصبانی گفت مگه ما مسخرتیم خانم! می زنیم خوبم می زنیم حق ایناست شما که نمی شناسین این جماعت و..
یارو هم همش التماس می کرد به سمت من!! که نذار منو بزنن!

خلاصه یه دو ساعت من گفتم و اینا هم ریز ریز توی آگاهی شنیدن و نوشتن! تمامه اتفاقات رو.... و بعد یارو رو کلی روی همون ایوان زدن و انداختن توی بازداشتگاه.. فهمیدیم یارو خودش دزد بوده یه اکیپ بودن.. تازه یارو افغانی است! اسمشم جبار.. !!((کجای جبار شبیه رامینه؟؟!!))

فردا هم گفت ساعت 8:30 بریم کلانتری 11! برای پس گرفتنه گوشی تمومه مدت مامور آگاهی داشت می گفت که رضایت نده!!
منم تمام مدت گفتم آقا من رضایت میدم!(آخه بد میزدن اصلا انگار دل نداشتن این همه التماسش و نمی دیدن!!)
آخرشم ماموره گفت ترکی حالیت میشه خانم به ترکی بگم رضایت نباید بدی! وگرنه ما نمی فهمیم چه کارای دیگه هم کردن!!!))
خلاصه من این حرفا حالیم نیست.. فردا تا گوشیمو گرفتم می خوام رضایت بدم! خیلی گریه می کرد پسره... اونم غریب! خودشم افغانی .. رضایت ندم پدرشو در میارن!

یادم از موقع پارک میاد که کلی لباس شخصی با ما بودن! خندم می گیره! عینه فیلماست!!...

اما چقدر جدی بودن!! خیلی وحشت کردم!
راستی ستایش تو هم جهانی شدی!
اسمتو نوشتن .. گفتن کدوم دوستت و چه زمانی! منم دیگه گفتم دیروز و ستایش اونا هم نوشتن و ثبت کردن!
0 پسندیدن

ویرایش‌شده October 23rd, 2010 در 23:15 توسط Princess Pluto

دسته بندی ها
دسته بندی نشده

نظرات

  1. Setayesh_1989 آواتار ها
    ((کجای جبار شبیه رامینه؟؟!!))

    خب کجای آمی شبیه مهساست آیا؟؟؟ :دی


    خوشحالم که گوشیتو پیدا کردی
    راستی امروزم یکی از گرگان بهم زنگ زد
    هیچی دیگه هر روز باید بشینم تماسای مال باخته رو جواب بدم :دی
    0 پسندیدن
  2. badrang آواتار ها
    چه وحشتناک!
    برا چی اصرار داشتی رضایت بدی!!!!؟آخه برا چنین جماعتی که نباید دلسوزی کرد
    اونا گوشیتو دزدیدن ممکن بود خودتم بدزدنو هزار بلا سرت بیارن!!!!!
    عجب!!!!
    بی دلیل برا حیواناته انسان نما دلسوزی نکنید!
    0 پسندیدن
  3. Princess Pluto آواتار ها
    خب کجای آمی شبیه مهساست آیا؟؟؟ :دی
    اسممو دوس دارم اما نمیشه که به دزد هم اسم واقعیمو بگم

    برا چی اصرار داشتی رضایت بدی!!!!؟آخه برا چنین جماعتی که نباید دلسوزی کرد
    آخه اونجا نبودی ببینی! فقط من بودم کلی مامور با این پسره اصلا رو زمین می کشیدنش!! حالم بد شده بود! گناه داشت .. اگه اون بده ما نباید مثله اونا باشیم و بد رفتار کنیم!


    اونا گوشیتو دزدیدن ممکن بود خودتم بدزدنو هزار بلا سرت بیارن!!!!!
    آره اون ماموره هم همینو می گفت.. می گفت اینا ادم نیستن!!


    من گفتم این مامورا بدبین هستن طرف اینقدر مبتدی بود که با سیم خودم با من میخواست دوس شه.. ضایع بود که اینکاره نبود!
    دفعه اولش بود... گفتم سر خورده نشه!! بعد هم جوون بود.. شخصیت داشت! اما داشت خرد میشد!
    0 پسندیدن
  4. MirHossein آواتار ها
    آخه بد میزدن اصلا انگار دل نداشتن این همه التماسش و نمی دیدن
    تازه مراعات شما رو میکردن وگرنه یه کاریش میکردن که ...

    2 روز پیش از یکی شنیدم : یه بنده خدایی رو بردن 3 ماه ازش اعتراف میگرفتن که تو فلانی رو کشتی یا نه

    ولی حال کردیا. من جای تو بودم چی میشد.
    0 پسندیدن
    ویرایش‌شده October 24th, 2010 در 09:29 توسط MirHossein
  5. rigii آواتار ها
    بازي حال ميده
    ولي اگه گرفتنت و خواستن اعتراف بگيرن ..... خفه خون .... اگه خواستي حرفي هم بزني .... خدايا و حضرت علي و غيره رو ميگي

    خلاصه يكي رو كه ميگيرن اونقدر ميزنن كه اعتراف كنه
    اگه گردنت رو هم ميخواستن بزنن ..... بازم خفه
    يه دفه ميبيني يه دله دزد به چه چيزا كه اعتراف نميكنه
    و يه عوضي كه خيلي خلاف كرده به چنتا بيشتر اعتراف نميكنه
    خلاصه رسمش اينه
    0 پسندیدن
  6. Setayesh_1989 آواتار ها
    طرف اینقدر مبتدی بود که با سیم خودم با من میخواست دوس شه.

    آخییییییییی
    بیچاره
    دلم براش سوخت
    0 پسندیدن
  7. Princess Pluto آواتار ها
    ولی حال کردیا. من جای تو بودم چی میشد.
    نه باااااااااااااا.. وحشت کردم

    ولی به این نتیجه رسیدم که آدمای کثیفی بودن
    امروز از 8 صبح همش از آگاهی به خونمون زنگ می زدن که زود بریم دادگاه! اما اونجا که رسیدیم تا ساعت 2 بعد از ظهر الاف بودیم
    دو نفر و گرفته بودن.. یکیشون و من شناختم همونی بود که گوشیمو زده بود..
    قصد سوئ استفاده داشتن!! واقعا احمقن! عمرا با یه گوشی بشه ....
    خلاصه.. رضایت دادم.. اونم چون زناشونو آورده بودن.. هی گریه و زاری.. منم گفتم برن به جهندم! رضایت دادم. گوشیمم گرفتم.. همراه با سه تا سیم کارتم!!

    و یکی از اونا آزاد شد.. یکی دیگه هم گیره دولته! گفتن زندانی حتما داره

    یارو به هم ریخته.. معتاد! بعد افغانی! چقدرم بدجنس! .. اگه بدجنس نبود اینقدر دروغ نمی گفت
    دفاعیه متهم:
    من می خواستم گوشی رو به صاحبش برسانم فکر کردم اونجا افتاده:دی
    من وقتی گوشی رو برداشتم بعدش عذاب وجدان گرفتم:دی
    گوشی رو می خوام چی کار.. اگه دزدیده بودم که الان اینجا نبودم :دی

    خلاصه قاضی گفت به من چرت و پرت تحویل نده! اینکه دزدیدی اثبات شده!

    اینم از داستان گوشیه ما!!
    0 پسندیدن
  8. MirHossein آواتار ها
    من وقتی گوشی رو برداشتم بعدش عذاب وجدان گرفتم:دی
    گوشی رو ورداشته عذاب وجدان گرفته. دزدیده بود چی کار میکرد :دی
    0 پسندیدن
  9. Setayesh_1989 آواتار ها
    دزدیده بود چی کار میکرد :دی
    مگه دزدم وجدان داره که بخواد عذاب بکشه؟؟؟
    0 پسندیدن
  10. Princess Pluto آواتار ها
    گوشی رو ورداشته عذاب وجدان گرفته. دزدیده بود چی کار میکرد :دی
    تاره با نیت خیر که برسونه به صاحابش از کنار دستم گوشیمو ور داشته در رفته!!
    واقعا چه انسان شریفی بوده:دی

    مگه دزدم وجدان داره که بخواد عذاب بکشه؟؟؟
    هوم؟؟!!
    همه وجدان دارن اما واسه بعضیا ضعیفه!!
    0 پسندیدن
  11. rigii آواتار ها
    تعداد ادماي كمي اند كه وجدان ندارن
    حتي قاتل ها هم وجدان دارن
    بعضي هاشون ميگن ما زن و بچه رو نميكشيم
    بعضي ها هم ميگن ما شكنجشون نميكنيم
    و غيره و غيره
    0 پسندیدن
  12. Setayesh_1989 آواتار ها
    تاره با نیت خیر که برسونه به صاحابش از کنار دستم گوشیمو ور داشته در رفته!!
    واقعا چه انسان شریفی بوده:دی
    با نیت وصال بوده :دی
    0 پسندیدن
  13. *leily* آواتار ها
    الهی بمیرم چه اتفاقاتی و پشت سر گذاشتی گمون کنم نصف گوشت تنت ریخت اب شد رفت
    ولی امی جون حق با بد رنگه نباید زیاد دل سوزوند تا بفهمن که دیگه نباید این کا رو انجام بدن
    0 پسندیدن
  14. Princess Pluto آواتار ها
    الهی بمیرم چه اتفاقاتی و پشت سر گذاشتی گمون کنم نصف گوشت تنت ریخت اب شد رفت
    آره کلا ماه پر تنشی بود!!... خیلی اتفاقات زیادی واسم افتاد.. همه هم پشت سر هم!!
    ولی امی جون حق با بد رنگه نباید زیاد دل سوزوند تا بفهمن که دیگه نباید این کا رو انجام بدن
    می گم.. که.. کلا به این نتیجه رسیدم که آدمای کثیفی بودن!
    اما خب رضایت دادم. می دونم تا 6 ماه دیگه به هر حال آزاد میشن! خوش نداشتم مزاحمتی ایجاد کنن.. شماره هامو داشتن.. همه سیو گوشیم بود..
    با نیت وصال بوده :دی
    شامسسسسسسسسس ما رو باش!
    0 پسندیدن
  15. Setayesh_1989 آواتار ها
    این جور وقتا میگن" همه رو برق میگیره ما رو چراغ نفتی "
    :دی
    0 پسندیدن
  16. Princess Pluto آواتار ها
    همینو بگو!
    0 پسندیدن

اکنون ساعت 07:57 برپایه‌ی ساعت جهانی (GMT +3.5) می‌باشد.

تبلیغات متنی

عضویت در خبرنامه

با عضویت در خبرنامه‌ی سایت، جدیدترین ترفندها، نقد و بررسی‌ها و مطالب مدرسه فناوری به طور خودکار به ایمیل شما ارسال می‌شود. بعد از کلیک بر روی دکمه‌ی «مشترک شوید»، بایستی کد داخل تصویر را وارد کرده، سپس به صندوق ایمیل خود مراجعه کنید و روی لینک تأیید کلیک کنید تا اشتراک شما نهایی شود.

کلیه حقوق مادی و معنوی متعلق به وب سایت ترفندستان است. برداشت مطالب و تصاویر تنها با ذکر نام ترفندستان مجاز است.