تبلیغات در ترفندستان
مشاهده RSS Feed

搴 웃سنگ فرش웃 搴





اینجا اینقد مینویسم تا...

اندر خاطرات مترو

به این مطلب امتیاز بدهید
سامبولی:دی

اندر احوالات بعضیا که میان تو محیط بلاگ وااااااااانگ وااااااااانگ ( ) میکنن گفتم که بیام و عرض اندامی کرده باشم

آقو ما دیروز تو مترو بودیم یه پیرمردی خسته و کوفته اومد نشست کنار ما (حالا از شانس بد یا خوبش:دی)

بعد از چند لحظه یهو باهم چشم تو چشم شدیم بعد این بنده خدا هم از همون لحظه شرو کرد به گفتن : بسم الله الرحمن الرحیم

تمومم نمیشد فک کنم شدت آسیبِ وارده به سلول های خاکستری ایشون پس از مشاهده بنده منجر به سوختگی تاندون های عصبی و درنتیجه پارگیه کِشِ فک شده بود (یعنی یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید)

هربار که نگاش میکردم این بنده خدا سرعتش بیشتر میشد یعنی سرعت مجاز رو رد کرده بود و هرلحظه امکان داشت توسط پادتن های مبارز جریمه بشه

بعد من باخودم گفتم خدایا مگه جن دیده؟( حالا بماند که چهرهء خیلی معصومی دارم )

بعد یادم اومد که اینجور مواقع میگن : اعوذ به الله من الشیطان رجیم


آقا مارو میگی ترکیده بودیم از خنده که بلاخره تونستیم رو یه نفر تاثیر بذاریم حداقل :دی

هیچی دیگه به خودم خیلی امیدوار شدم تصمیم گرفتم دوره بذارم تو مترو بجای کفی بوگیر عطری و جلد مدارک نگاه نافذ خودم رو بفروشم

نتیجه: وااااااااانگ وااااااااانگ مکن برادر اینجا حیاتِ ما ه///غصه نخور برادر چشمک بزن ستاره
(حمزه خدا بگم چیکارت نکنه )
دسته بندی ها
خاطرات مترو

نظرات

  1. heavenlygirl.n6 آواتار ها
    خاطرات مترو نگو كه من خون گريه مي كنم :دي
    0 پسندیدن
  2. Dr.FATAL آواتار ها
    تعریف کن ببینیم چی شده:دی
    0 پسندیدن
  3. Milad آواتار ها
    آقا مارو میگی ترکیده بودیم از خنده که بلاخره تونستیم رو یه نفر تاثیر بذاریم حداقل :دی
    آقو همساده شومایی؟
    0 پسندیدن
  4. mohsen3672 آواتار ها
    سامبولی:دی
    علیک سانقولی:دی
    آقو ما دیروز تو مترو بودیم یه پیرمردی خسته و کوفته اومد نشست کنار ما

    تو نشسته بودی؟!!!
    دعا به سبک ...
    خدا شما سر خطی ها رو بکشه که شاید بقیه هم بتونن طعم نشستن رو صندلی رو تجربه کنن:دی
    تعریف کن ببینیم چی شده:دی
    نه نه نگو
    بزار من تخمه بیارم :دی
    خب حالا بگو:دی
    1 پسندیدن
    پسندیدن IMAN.M2
    ویرایش‌شده April 29th, 2013 در 15:00 توسط mohsen3672
  5. Dr.FATAL آواتار ها
    آقو همساده شومایی؟
    نه بابا آقوی همساده خیلی شخصیت بزرگی داره خیلی مونده من بهش برسم
    تو نشسته بودی؟!!!
    دعا به سبک ...
    خدا شما سر خطی ها رو بکشه که شاید بقیه هم بتونن طعم نشستن رو صندلی رو تجربه کنن:دی
    خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه
    پیر مرده سعادت داشت که من نشسته بودم:دی
    1 پسندیدن
  6. MOHSEN_PIXON آواتار ها
    بسم الله الرحمن الرحیم
    0 پسندیدن
  7. heavenlygirl.n6 آواتار ها
    خب حالا که همه اماده این تعریف می کنم
    هر روز به امید اینکه امروز دیگه می تونم بشینم وارد قطار می شم و زهی خیال باطل
    یه روز صبح کیفم رو دوشم بود که دیدم دعوا شد در حد بروسلی و جکی چان
    فقط مو میکشیدن و پنجه... فحش بود که در هوا معلق بود (البت نه مث فحشای شما مردا:دی)
    گفتیم چه خبره .. فهمیدیم کله صبحی مچ دزد رو سر بزنگاه گرفته
    ما هم گفتیم ای ول و ایستگاه مقصد پیاده شدیم سرخوشانه رفتیم سوار تاکسی شدیم
    و اونجا بود که خون گریه کردم...

    دزده کیف پول منو هم زده بود و منه بلانسبت همه خنگ نفهمیده بودم
    یه قرون پول نداشتم
    راننده گفت پیش میاد فدا سرت و این حرفا ولی شما خودت حدس بزن که با چه شرمی مقصد پیاده شدم

    حالا هر وقت سوار قطار می شم کیفمو از رو شونه برمیدارم و پایین کنار پاها نگه می دارم که اون اتفاق شوم تکرار نشه

    این بود ماجرای بدشانسیه ما...
    بالارفتیم ماست بود
    قصه ما والا راست بود
    6 پسندیدن
  8. Dr.FATAL آواتار ها
    بسم الله الرحمن الرحیم
    با صوت بخون پسرم
    خب حالا که همه اماده این تعریف می کنم
    داستان خوبی بود اتفاقا قرار بود هفته پیش کیف منو هم بزنن گویا من نفهمیده بودم
    بعد یه آقایی زد رو شونم گفت این زیپ واسه شماس؟( همین بیل بیلکِ زیپ)
    گفتم بعله و گرفتم چون خیلی خوابم میومد دیگه پیگیر نشدم تا اینکه رفتم خونه دیدم یا ابرفرض این چجوری در اومده
    و درس عبرتی که گرفتم این بود که از فرداش هم هیچ تغییری تو پوزیشنم ندادم و منتظرم بلاخره یکی کیف منو هم بزنه:دی
    و من الله توفیق هم فیها خالدون
    1 پسندیدن
  9. MOHSEN_PIXON آواتار ها
    شما کدوم ایستگاه سوار میشین که طرف انقدر آزادانه میتونه دست بکنه تو کیفتون؟:دی

    من موبایلم زنگ خورد نمیتونستم دست بکنم تو جیبم گوشیمو بردارم.آهنگمم ضایع ! خودمو زدم به اون راه
    0 پسندیدن
  10. Dr.FATAL آواتار ها
    من به شخصه از دروازه دولت خیلی متنفرم( امام خمینی و دروازه شمرون شرف دارن به این دروازه دولت)
    0 پسندیدن