همیشه تر و خشک با هم می سوزند
توسط
در تاریخ June 16th, 2012 در ساعت 21:16 (1154 نمایش)
سلام ساده بگم:یه دسته از افراد هستند که واسه خودشون یه دنیای کوچیکی دارند که علاقه مندی ها و وابستگی هاشون انگشت شماره و اینجوری سعی می کنن آرامش به تعریف خودشون رو توی زندگی و دنیای شخصیشون پیاده کنند؛ یه دسته دیگه از افراد هستند که در پی تصاحب دنیا هستند، دست به هر کاری می زنند که دنیا برای اونا بچرخه و به کام اونا باشه، خود این دسته از افراد به دو دسته کلی تقسیم می شند:1- قدرتمند2- ضعیفبا تعریف بالا که از این گروه افراد شد، مطمئنا به امثال خودشون هم رحم نمی کنن و مسلما افراد قدرتمند برای رسیدن به اهدافشون از هر تاکتیک و استراتژی استفاده می کنند...یکی از روش های پر استفاده این دسته از افراد؛ ایجاد محدودیت هست...این یه نظریه کلی هست؛ و با یک نگاه گذرا به تحریم ها... و یک نگاه کوچولو به گشت ارشاد خودمون[1]... متوجه کلیت این نظریه خواهین شد.حالا شما به این فکر کنین که افراد دسته اول، که می خوان با دنیای کوچیک خودشون و آرامش نسبیشون سر کنن چه گناهی کردن؟؟ اینجاست که می گم همیشه تر و خشک با هم می سوزند.......از لحظه ایی که من تونستم قلم به دست بگیرم و از همون لحظه ایی که حروف برایم روی صفحات کاغذ شکل گرفتند و قادر به آن شدم که آنها رو از هم تشخیص دهم و رنگ حقیقیشان را بپذیرم، آنها دو یار جدا نشدنی من بودند...قبل از اینکه دنیای مجازی برام مرسوم بشه 3-4 تا دفتر دل نوشته داشتم که هروقت لبریز می شدم از هیجان یا بار مثبت و همچنین لبریز از بار منفی، می رفتم سراغ دفترم و یه جورایی تخلیه بار+،- می شدم...با این نوشته ها بود که متوجه شدم آدما دائم در حال تغییر هستن چون خیلی حرفام رو که سال ها پیش نوشته بودم اصلا قبول نداشتم...یه بار هم خواستم عین فیلما آتیششون بزنم[2] نمی دونین با چه مشقتی من این کار رو کردم، یکیشون کاملا سوخت دومیش نصفه موند، چون هم دستم رو سوزوندم هم پام رو و هم خیلی در آلودگی هوا نقش بازی کردم... داشتم از دود خفه می شدم دیگه کم کم سرها از پنجره های ساختمون بغلی می اومد بیرون که این دختره داره چه اسناد مهمی رو منهدم می کنه!...تو دنیای مجازی خیلی جاها هست که می شه تخلیه هجوم افکار داشته باشی، بلاگ شخصی، پروفایل ِ ایمل آدرست، قابلیت ایجاد بلاگ داره، قبلاها 360، الان ها فیس بوک و گوگل پلاس و... ولیکن خب تو همه ی این ها شناخته شده هستی و جرأت داری یه ذره از درونت بگو و بعدش هم جرأت داری برو تو مجلسی یا مراسمی... همه می خوان یه جورایی تو رو به چالش بکشن که چرا فلان جا فلان حرف رو زدی و انگیزت از بَهمان حرف چی بوده... این جور مواقع باید قدرت پیچوندن ِ با سرعت رو داشته باشی، برای کسب این مهارت هم باید خوب دروغ بگی... دروغگویی هم یه صفته ذاتیه... که خوب خوشبختانه یا بدبختانه من این صفت رو ندارم...ترفندستان جایی بود که کمتر شناخته شده هستی......آقا چند وقت پیشا من یه مطلبی راجع به خدا بعد از هجوم افکار منفی که از نادونی من در برابر دانایی خدا نشأت گرفته بود (از محدود در برابر نامحدود) آپ کردم که متاسفانه مورد تایید قرار نگرفت...البته این موضوع حل شده است...فقط خواستم به اون عده از افرادی که مخاطبم بودن در اون زمان بگم که من اون حرفا رو فقط به این خاطر زدم که واقعا سر از حکمت خدا در نیاوردم و مجبور شدم که یه جورایی اعتراض خودم رو اعلام کنم و همچنین تخلیه بشم و اصلا قصد هیچگونه توهینی نداشتم.
…به امید آزادی روح و بی نیازی جسمبگذریم...
این روزا باید انگیزت رو از نوع پوشش و رنگ لاکت بیان کنی!![1]
دیدین تو فیلما چه با حال عکسا و نامه هاشون رو می سوزونن؟؟[2]
0 پسندیدن