فلفل نبین چه ریزه بشکن فقط ببین......!
توسط
در تاریخ August 14th, 2012 در ساعت 19:26 (1364 نمایش)
سلام به همه حالتون خوبه؟ اوضاع احوال چطوره؟
خوب بریم سر اصل مطلب
اول راهنمایی بودم من و پسر خاله ام توی کلاس بودیم یک نکته ی مشترکی که بین من و این پسرخاله م هست این که از همون بچگی قد و هیکل هامون بیشتر از سنمون نشون میداد
حالا بگذریم داشتم می گفتم
خلاصه ما اول راهنمایی بودیم و داشتیم به طرف ایستگاه حرکت می کردیم تا با اتوبوس بریم خونه وسط راه بودیم که دیدم یه بچه فسقلی کاغذ
لوله کرده امد و زد پس کله من! من با تعجب نگاش کردم و از خود پرسیدم این فسقلی منظورش چی بود از این کار؟ همین طور که داشتم از خودم سوال می کردم دسته اون بچه رو گرفتم بردمش یه گوشه ایی یه چندتا پس گردنی و کشیده زدمشتا کمی ارام بشه
بعدش خیلی ریلکس امدم پیش پسرخاله م تا به راه رفتن خودمون ادامه بدیم
چند قدم بیشتر راه نرفته بودیم که احساس کردیم زمین داره میلرزه انگار که یک گله گاومیش از قفس ازاده شده باشن
پشت سرمون رو نگاه کردیم بلهههههه لشکر یزید اومده واسه خون خواهی از بچه![]()
چندتا گردن کلفت خپل که حکمه فرمانده لشکر رو داشتن+ 100000000 سرباز کوچولو :دی
من پسر خاله م که دیدیم راهی نداریم مثل یه مرد پا به پای هم کتک خوردیم
انقدر زیاد بودن که ما فقط 1 انتخاب داشتیم که با او خپله درگیر شیم و ما بقی رو قسطی کتک بخوریم
خلاصه بگم جاتون خالی مثل اسب کتک خوردیم :دی ولی در عوضش اون خپله رو به بوق فرستادیم اما درنهایت خسارات وارد برما خیلی بیشتر از اونها بوداخ که چه تجربه ی تلخی بود:دی
اون روز با صورت ورم کرده تمام شد و بعدش ما فهمیدیم این ها یک دسته از اراذل در رده ی نوجوانان و جوانان بودند که همیشه پاتوق می کردند
و یک کوجولو رو می فرستادند تا کتک بخوره و بعد به بهانه ی خون خواهی می امدند وسط
از من به شما نصیحت اگر یک بچه واستون روداری کرد کاریش نداشته باشید چون کاسه ای زیرنیم کاسه است
بعد از این حکایت بود گفتن((فلفل نبین چه ریزه اگر جرات داری بشکن))
0 پسندیدن