جــدایی
توسط
در تاریخ November 6th, 2012 در ساعت 21:19 (677 نمایش)
دلم گرفته بود گفتم
یه بلاگ بزنم برای اونایی مثل خودم دنبال یه دل پاک و بی ریا میگردن
ولی از دست روزگار نامرد.............. دلشون گرفته، بیان ببینن تنها نیستن
مطمئن باش و برو
ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی
به من و عشقی پاک
که پر از یاد تو بود
و خیالم می گفت
تا ابد مال تو بود
تو برو. برو تا راحت تر
تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم . . .
باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم
من می توانم!می شود! آرام تلقین می کنم
حالم نه اصلا خوب نیست تا بعد بهتر می شود
فکری برای این دل آرام غمگین می کنم
من می پذیرم رفته ای و برنمی گردی همین
خود را برای درک این صد بار تحسین می کنم
کم کم ز یادم می روی این روزگار و رسم اوست
این جمله را با تلخی اش صدبار تضمین می کنم
وقتی عاشقش بودم اون دوسم نداشت
و زمانی که عاشقم شد برایم بی ارزش شده بود
حالا می فهمم که چرا اول قصه ها می نویسند:
یکی بود و یکی نبود
خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی
خیانت می تواند دروغ دوست داشتن باشد.
خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری...
خیانت می تواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد....
بهرینا رو برات ارزو دارم
خودت بهتر میدونی