اندر طلب یار
توسط
در تاریخ August 11th, 2013 در ساعت 07:45 (534 نمایش)
اندر طلب یار
من عاشق و دلخسته ،اندر طلب یارم
با هرکه دلی دادم ، پس داد نمیدانم
در راه وفا داری رفتیم قلندر وار
اندر ره جانانه ما نقطه این پرگار
دل را چو دهی باطل ، طالب نشود پیدا
دل قابل جانان است ، بیدارشو ای شیدا
در کوی خراباتم ، چون سالک اواره
در راه جوانمردی ، رندانه و مستانه
دل خانه روحانی ست ان خانه ربانی ست
هشدار مدی برباد،ان جلوه حقانی ست
دارم به سرم هردم ، شوق مه روی تو
اندر طلبت باشم ، آواره کوی تو
بیکارم و کار من ، شد یاد مهِ رویت
با یاد تو من هر شب ، بنشسته درِ کویت
ای ناز وفادارم ، ای مونس و غمخوارم
ای هستی من برباد ،دادی و نمیدانم
باشد که شود رسوا این قلب پرشان حال
تا کی برسد پایان ، اوضاع منِ بد حال
19مرداد 1392
16:00
توسط چیو13 پسندیدن