اندکی صحبت
توسط
در تاریخ September 9th, 2012 در ساعت 23:33 (820 نمایش)
سلام.
اولاً تا یادم نرفته بگم این صدمین پست وبلاگمه. حمزه یادم انداخت (خودمم یادم بودا ، حمزه مشو غره :دی)
آقا ما مدت زیادی هست که بخاطر مسائلی ، افتادیم توی یک موقعیت استراتژیک و حساس و سخت. یه 2 سالی میشه. بعد همه منو مسئول مدیریت این بحران میدونن (خب تا اینجاش که خوبه) ولی بدبختی اینجاست هیچکس حرف "مدیر بحران" که ما باشیم رو اصلاً به یه 2 زاری هم حساب نمیکنه چون فکر میکنن بزرگترن حرفشون درست تره ؛ ولی بدبختی اینجاست که اون انتظاری که از من دارن همچنان پابرجاست ، مدیریت بحران و اینا ! بعد من روزی نیست که 2 ساعت نصیحت نشم حالا با تلفن یا حضوری یا با پست و تیپاکس :دی واسه همین چیزاست که من توی این مدت علاوه بر تجربه های بسیار عمیقی که کسب کردم ، به 2 نتیجه اساسی رسیدم:
1- نصیحت کردن راه حلی هست برای فرار کردن از انجام کاری و در واقع انداختن کاری به دوش شخص منحوص! (نصیحت شده)
2- افرادی که سن بالای 40 دارن ، تفکراتشون غیر قابل تغییر هست و هرگز عوض نمیشن. شخص 40 ساله ای که فکر میکنه انجام دادن فلان کار در فلان شرایط کار درستی هست (در حالیکه بقیه بگن غلطه) ولی اون شخص همچنان اون کار رو انجام میده و گاهاً حتی توسط چشمان بنده دیده شده که اگر حتی در اون راه آسیبی ببینه (یعنی سرش به سنگ بخوره) ولی همچنان بر موضع خودش پافشاری میکنه و عوض نمیشه! بعدشم اینجور آدمها در خلوت خودشون هم به همه چیز فکر میکنن به جز درستی و غلطی کارهایی که امروز انجام دادن. بارها شده که ازشون خواستم اگر حرف من رو قبول ندارن حداقل در موردش فکر کنن ، اما نه تنها فکر نکردن که همون لحظه ایده خودشون رو عملی کردن و نتیجه ی منفی هم گرفتن و زبون از دست درازتر برگشتن ما رو نصیحت کردن! :خنده فوق مظلومانه:
متاسفانه من گیر آدمهایی افتادم که نمیتونم تغییرشون بدم ولی اونها خودشون خواهان تغییر شرایط هستن و اینو از من میخوان! کما اینکه اگر تغییرات میخوان ، باید اول از خودشون شروع کنن. ما هم این وسط گیر افتادیم و با تجربه ی کمی که داریم ، مجبوریم با شرایطی دست و پنجه نرم کنیم که یک مرد مسن باتجربه هم شاید در برابرش کم بیاره، حقیقتش گیج شدم اعتراف میکنم که نمیدونم چطوری کنترلش کنم ، اما خب ، این نیز بگذرد.فعلاً داریم سربالایی میریم و این آخراش شیب خیلی داره تند میشه ولی بالاخره سراشیبی هم شروع میشه و نوبت ما میرسه که پامون رو بذاریم روی گاز و بتازیم.
1 پسندیدن