مسافرت چهار بعدی: بعد سوم
توسط
در تاریخ July 9th, 2013 در ساعت 12:39 (700 نمایش)
بعد از برگشتن از شوشتر ، تصمیم گرفتم که سری هم به خرم آباد بزنم. همینطوری الکی رفتیم خرم آباد خونه عمه و همینطوری خیلی الکی یهو تصمیم گرفتن که برن بیشه (خودشون هم اولین بار بود میخواستن برن). من که برنامه داشتم فردا برگردم تهران ، برنامه رو کنسل کردم و دیدم که بیشه خیلی مهمتره :دی
فردا ساعت 10 اونجا بودیم. البته جاییکه ماشین رو پارک میکنی تا خود آبشار حدود 10 دقیقه پیاده روی هست. اول باید 70-80 پله رو بری پایین ، بعدش از روی یک پل باریک رد بشی و 1 کیلومتر بری تا برسی به روبروی آبشار (اینور رودخونه).
اما ما وقتی رفتیم از روی پل رد نشدیم و یه 100 متر اونورتر از پل زیر درختها و کنار رودخونه سکنی گزیدیم :دی و قرار شد بعد از ناهار بریم آبشار رو ببینیم. من کلاً بدم میاد وقتی میام بیرون بشینم یکجا ؛ این همه توی خونه میشینیم بازم بیرون بریم بشینیم؟ واسه همین یه نگاهی به دور و بر انداختم دیدم یه راه باریک بالا سرمون هست که معلوم نیست به کجا ختم میشه. با پسر عمه م تصمیم گرفتیم تا آخرشو بریم ؛ خیلی مسیر قشنگی بود ، روی یه سراشیبی (دامنه کوه؟) و از بین درختا باید رد میشدیم. کاشکی اون مسیر رو هم فیلم میگرفتم. همینطور داشتیم میرفتیم که یهو دیدم سر از زیر آبشار در آوردیم!! از تعجب خشکم زد نمیدونستم اینقدر نزدیکه. یکی از زیباترین منظره هایی که توی عمرم دیدم رو از اون زیر (و فقط از اون زیر) میشد دید. بعداً رفتیم و آبشار رو از روبرو نگاه کردیم منتهی از زیر خود آبشار بی نهایت زیبا بود:
وقتی اون جاده رو دوباره برگشتیم من دیدم که هنوز انرژیم زیاده لذا یه نگاهی به رودخونه انداختم دیدم یک سری صخره های منظم و مرتب توی آب افتاده که جون میده از روشون بپری بری اینور اونور :دی ما هم همینکارو کردیم و بعضی جاها واقعاً 50-50 بود شانس اینکه بیوفتی تو آب و گوشی موبایلت بسوزه یا درست بپری روی صخره!
این خرچنگه رو یادتون میاد؟ این رو هم حین پریدن از روی سنگها دیدم. خواستم پا بذارم روی این سنگی که توی تصویر میبینید که دیدم یه خرچنگ با حالت تدافعی ایستاده روش! یکمی با چوب سر به سرش گذاشتم و کمی هم درد دل کردیم. خیلی بچه خوبی بود بیچاره میگفت فوق لیسانس داره ولی مسافرکشی میکنه. هی از آرمانها حرف میزد که چی شد کجا رفت؟؟ گفتم بابا آرمان رو ولش کلید اومده اینو بچسب. بهم گفت موچکرم و خدافظی کرد و در اعماق آب ناپدید شد.
بعد از ناهار از روی پل رد شدیم و رفتیم آبشار رو از روبرو دیدیم و اندکی هم بنده اونجا شنا کردم که با اینکه خیلی خوب بود ولی چون آب سرد بود و باد میومد، گوش درد شدیدی گرفتم که مجبور شدم زودتر بیام بیرون.
بقیه عکسها همه از روبرو گرفته شدن... و درضمن اون پسره توی آب من نیستم :دی15 پسندیدن
IMAN.M2, mohsen3672, f_star, foofool, badrang, albert_anishtain, Dr.FATAL, chio, ali_1992_10, amir.prs, yaavar, N sadra, bermoda@, jeminiv, ali8075