دوران شیرین دبیرستان چه زود گذشت
توسط
در تاریخ April 30th, 2009 در ساعت 23:21 (1136 نمایش)
امروز آخرین روزی بود که بطور رسمی به مدرسه رفتم. تابستون 86 بود که اومدم و توی این مدرسه ثبت نام کردم.
همون روز اول این دبیرستان رو هم دیر رفتم سر کلاس! جا نبود و یه نگاه انداختم دیدم اون گوشه کلاس یه میز دونفره هست که یکیش خالیه.رفتم نشستم جفت اون یک نفر... و اینطوری بود که دوستی من و «رضا» شروع شد.
رضا خیلی آدم بامزه ای هست. نوع حرف زدنش، کلماتی که به کار میبره و از همه مهمتر، شیوه کمدی کار کردنش، به با مزه بودنش کمک کردن.
جالبه که در این دوسال ، همه بچه ها داخل یک کلاس بودیم! یعنی وقتی به سال جدید تحصیلی اومدیم دوباره گفتن همون بچه های پارسال باید توی یک کلاس باشن.
از پارسال خاطرات زیادی دارم؛
"عادل" و "فواد" رو بخاطر مثبت بی دلیلی که از دبیر گرفتن همیشه مسخره میکردیم (داستانش طولانیه)
یه روز دبیر دفاعی رو گذاشتیم سر کار.یه کلاس خالی جفتمون بود و اتفاقاً آخرای سال شمسی بود و بچه ها توی حال و هوای تعطیلات بودن و از خدا خواسته برای تعطیلی! نقشمون رو عملی کردیم؛ همه بچه ها رو گفتیم که برن توی کلاس بقلی و صدا در نیارن و من و 3-4 نفر دیگه موندیم داخل کلاس خودمون.دبیر که اومد فکر کرد فقط همین چند تاییم! یه پنج دیقه گذشت و که عادل مثل همیشه اومد و گند زد به همه چی. عادل نقشه رو درست نفهمیده بود و فکر کرده بود که دبیر میاد اون کلاس! بنابراین اومد و گفت: آقا پس چرا نمیاید سر کلاس؟! ... عادل یه ... به تمام معناست!
عادل: یکی از یونیک ترین افرادیست که تا بحال دیدم.همه چیزش فرق داره. اگر سامسونتش بیوفته، دنیا رو آتیش میزنه! اگر حرف بزنه ، گوش ها کر خواهند شد! صدایی که عادل داره ، هیچکس نداره. "عادل" خودش خاطره ها داره.
امسال:
اوج خنده ها و شادیمون سر کلاس شیمی بود. این آخرا که دیگه خیلی شاد بودیم! همش بزن برقص داشتیم سر کلاس! آهنگ میذاشتیم و "محسن" میپرید وسط!
مجتبی: یکی دیگه از دوستای صمیمیم هست. ویژگی اصلیش ، اهل دعوا بودنش هست! با اینکه جثه کوچیکی داره اما از بس تجربش وی دعوا زیاده که همه رو میتونه بزنه! البته حسابی هم سعی میکنه هیکلش رو روی فرم نه داره. همیشه توی مسیر خونه وقتی داریم باهم (من و رضا و مجتبی) بر میگردیم، اگر کسی فقط یه لحظه یه نگاه بکنه، مجتبی رو چشماش قفل میشه! منتظر یه جرقه کوچیک واسه دعواست. ما هم همیشه وقتی نگامون میکنه، قفل میکنیم رو چشماش :دی
امین : این یکی خیلی باحاله. یه هیکل گرد و تپل؛ یه صورت سرخ و سفید با چشمایی که رو به پایین هستن و ابروهای خیلی پهن و پخش و پلا و صدایی که وقتی حرف میزنه، همه میزنن زیر خنده! این پسر واقعاً با مزهست.خوبیش اینه که برعکس بقیه بچه درس خونا، کاملاً با نظر کلاس موافقه. یکی از قابلیتهاش که امسال بهش پی بردیم، توانایی بالا در لغو امتحاناتی هست که دبیرا میخوان بگیرن. از قبل از عید تا حالا، همه دبیرا میخواستن امتحان بگیرن ولی امین اونقدر یک هفته یک هفته کشیدشون عقب که آخرش فقط 4-5 تا امتحان دادیم! بهش میگیم که امین ببین میتونی یه کاری کنی کنکور لغو بشه؟
مسیر برگشت به خونه یکی از پرخاطره ترین جاهاست.توی هر متر از این مسیر من یه خاطره به جا گذاشتم و هر وقت که ازش رد میشم، همه این خاطرات رو دوباره به یاد میارم.
دوران شیرین عمر من، مطمئناً دوران کودکیم بوده. اما دوران دبیرستان، طعم دیگه ای از دوران کودکی ، در جوانیست.1 پسندیدن