خاطرات شیرین مدرسه!
شبای جوونی چه بی اعتباره ؛ همش بی قراری همش انتظاره (خیلی هم به این پست بلاگ ربط داره ؛ حرف نباشه :دی) این دفتر مشق کلاس دوممه. اون موقع بچه بودیم عقلمون نمیرسید فکر میکردی معلم میگه "این صفحه رو بنویس" ...
ویرایششده August 20th, 2011 در 01:40 توسط arsenal-champion
سلام امروز ردش کردم رفت .یعنی همه سومی ها ردش کردن رفت! منظورم همه دانش آموزان سوم دبیرستان هست! آره ردش کردیم رفت. دین و زندگی رو میگم! خداییش خیلی درس سختیه. یه سری سوال شبیه به همدیگه میارن که جواباشون هم مثل همه بعد اگه یه ذره کج بری کل نمره از دستت میره! عدالت رو توی این ...
ویرایششده May 22nd, 2009 در 14:29 توسط arsenal-champion
امروز آخرین روزی بود که بطور رسمی به مدرسه رفتم. تابستون 86 بود که اومدم و توی این مدرسه ثبت نام کردم. همون روز اول این دبیرستان رو هم دیر رفتم سر کلاس! جا نبود و یه نگاه انداختم دیدم اون گوشه کلاس یه میز دونفره هست که یکیش خالیه.رفتم نشستم جفت اون یک نفر... و اینطوری بود که دوستی ...
سلام دوستان من با این معلمای دینی از همون اولین روزی که یادمه، مشکل داشتم! حتی این نفرت رو از همون سال اول دبستان هم یادمه که سر یک موضوعی، علنی کردم! بخاطر همین دوباره دارم در این باره مینویسم. دیروز دبیر دینی میگفت که : « موقعی که پیامبر میخواست حضرت علی رو به جانشینی ...
من پارسال پینگ پنگم خیلی خوب بود و توی اون 5-6 نفری که همه زنگ ورزش پینگ پنگ بازی میکردن ، من از همه سرتر بودم و فقط میبردمشون. اوایل امسال هم همینطور بود تا اینکه این معلم ورزش سخت گیر ما ، اومد و گفت که باید اینطوری ضره بزنی، اونطوری سرویس نزنی، دستت بخوره به اینجا، نپری روی میز، ...
این مطلبی رو که در زیر میخونید ،در داخل مدرسه در ساعت های 8 الی 9 صبح و در حین صحبتهای معلم دینی نوشته شده: امروز زنگ اول دینی داشتیم؛ یک معلم نسبتاً سالخورده و سیه چرده که موهای بسیار سفید و درخشانی داشت.در این سن که فکر کنم حدود 45-50 سال سن داشت ، با آن موهای سفید واقعاً عجیب بنظر میرسید. اول کلاس که داخل شد و بچه ها ...
ویرایششده October 8th, 2008 در 23:17 توسط arsenal-champion
نام کاربری
رمز عبور