خودنویس

سلام.
چند روزی رفتم مسافرت خوزستان جای شما خالی. 11 شب یهو تصمیم گرفتم و 9 صبح اونجا بودم :دی با یه همچین موجودی سرکار دارم خودم :دی

بحث امروزمون درباره طالع بینی و این چیزاست. (در خدمتتون هستیم با آقای نمهندس نحاج نسید آرسنال )

دیدید تو این پیجای دو قرونی فیسبوک ...

سلام خدمت برو بچه های گل ترفندستان. 15000 اُمین وبلاگ ترفندستان بنام من شد دلتون آب :دی
دلم تنگ شده بود برا شما و یه وبلاگ جدید. اما سوژه نداشتم، دیشب یهویی جور شد.

موضوع ازونجا شروع شد که دیشب یکی برام یه فیلم جنگیری از یه دختر فرستاد...
توی اون فیلم دختره رفتارش مثل ...

سلام.آقا خلاصه ش اینه که ما خیلی بچه دوست داریم :دی
ولی مفصلش اینه:

چند روز پیش رفتم یه مسافرت کوتاه. توی مسیر برگشت توی اتوبوس، یه زن و دختر بچه ش (که فکر کنم 3 سال سن داشت) بودن، بچه هه خیلی شیطون بود و از هیچکس خجالت نمیکشید. یه لبخند از طرف من کافی بود تا بیاد بغلم بشینه! ...

سلام.
آقا ما چند روز پیش با یه بنده خدایی که نمیخوام اسمشو ببرم (حمزه) داشتیم چت میکردیم که یهو وسط بحثمون سوژه این بلاگ جور شد! حالا یادم نیست چطوری ولی جور شد دیگه :دی


گهگاهی به این موضوع فکر میکنم که شاید هر آدمی رنگها رو به اون صورتی که ذهنش برنامه ریزی شده میبینه. ...

به نام خدا هستم. امشب خوابمون میومد ولی قبلش احساس کردم باید کمی بنویسم اگه اینکارو نکنم احساس ناخوبی بهم دست میده.

ولی نمیدونم چی بنویسم بذارید این خاطره رو بگم بعدش بینم چی دستم میاد که بنویسم:
یه بار یکی از اقوام اومده بود خونمون، سوییچ ماشین رو داد که برم پایین ...

تصاوير کوچک فايل پيوست

 

راه زنید آب را هین که نگار میرسد
مژده دهید آب را مونس مار میرسد

شنوندگان عزیز، به خبری که هم اکنون به گوش خود ما رسید توجه فرمایید: سربازی ، خدمت سربازی، خدمت مقدس ، وظیفه ی عمومی، 2 سال انسانساز ، دوره ی ضرورت ، برای ما کنسل شد
...

تصاوير کوچک فايل پيوست

 

سلام.

فکر کنم این اولین وبلاگیم باشه که این موقع شب مینویسم!
از اول شب که خواستم بخوابم یه درد خفیفی توی استخون دست راستم احساس میکردم. الان که ساعت 5 هست دیگه اون درد خفیفه خیلی بزرگ شده :دی به جان خودم خیلی با دستم مهربون بودم از گل کوچیکتر بهش نگفتم، نه چیز سنگین برداشتم ...

یه فکری تو ذهنم هست که نمیدونم چرا اینقدر درباره ش فکر میکنم. اگه اینقدر که درباره این فکر کردم درباره پشه ها فکر میکردم الان قشنگ میدونستم شبا کجا میخوابن و یواشکی میرفتم زابراهشون میکردم و میگفتم ویـــــــــــــز و بعدش فراااار.

اون فکر اینه:

گاهی اوقات خودمو در ...

آقا من قرار بود بُعد سوم و چهارم رو توی یک بلاگ پست ارسال کنم بعد یادم رفت :دی آخه بعد چهارم خیلی کمه حرصم میاد یه بلاگ حرومش کنم :دی

بعد چهارم رفتیم ایلام. توی راه به حمزه اس مس دادم که دارم میام خلاصه ما رسیدیم ایلام حمزه نذاشت جوهر رسیدنم خشک بشه() سریع اومد دنبالم. طفلی ...

بعد از برگشتن از شوشتر ، تصمیم گرفتم که سری هم به خرم آباد بزنم. همینطوری الکی رفتیم خرم آباد خونه عمه و همینطوری خیلی الکی یهو تصمیم گرفتن که برن بیشه (خودشون هم اولین بار بود میخواستن برن). من که برنامه داشتم فردا برگردم تهران ، برنامه رو کنسل کردم و دیدم که بیشه خیلی مهمتره :دی ...

تصاوير کوچک فايل پيوست