پولهای جادویی (قسمت چهارم)
توسط
در تاریخ January 6th, 2013 در ساعت 02:45 (1009 نمایش)
آنچه گذشت:
در قسمتهای قبل خواندیم که من مقداری پول پیدا کردم. در همین حال بود که یکی از دوستانم رو دیدم و توی پارک با هم همصحبت شدیم. وقتی ازش جدا شدم توی پارک چشمم به شخصی افتاد...
و اینک ادامهی ماجرا:
مات و مبهوت سر جام خشکم زده بودم. سرش پایین بود و هنوز من رو ندیده بود. یک آن خواستم روم رو برگردونم و پا بگذارم به فرار. ولی نمیتونسنم از جام تکون بخورم. شاید هم واقعاً نمیخواستم فرار کنم. توی حال خودش بود. شاید اگه منم عین دیوانهها بهش زل نزده بودم مثل دو تا آدم عادی از بغل هم رد میشدیم. سرش رو بالا آورد و نگاهم کرد. همون نگاه بود. مثل اولین باری که نگاهم کرده بود... تابستون بود و من تازه از امتحانهای شهریور خلاص شده بودم. دیدن اومدن همسایههای جدید توی محلهی کوچک ما اتفاق بزرگی بود. همسایههای جدید مشغول خالی کردن بار از وانت بودن و من هم با دوچرخه اون دور و بر میپلکیدم. اون موقع بود که برای اولین بار دیدمش. نگاهی رو دیدم که با بقیه نگاهها فرق میکرد. انگار مهتاب در چشمهایش شنا میکرد. بعدها بهم گفت که اسمش مهتاب است.
ادامهی ماجرا به زودی در پستهای بعدی...31 پسندیدن
ramona97, Mansour07, albert_anishtain, arsenal-champion, mohsen3672, black-fish , fara., bato, Hamzeh_rfj, reiden, jeminiv, Nuruzzaad, Dr.FATAL, amir.prs, fc-messi, Milad, Abolfazl.E, behrooz, heavenlygirl.n6, ahora-kabir, bermoda@, *leily*, jenabe ding, vahidlp, Nesho, ali8075, nextslit, Albus Dumbledore, reyhan0097, Dead Terminator, محمود 8080