
گاه نوشتهــ هــآ + یَم
بـــــ ــارلها....
هــــرگــز نگویمـــتـــ کـہ بیــا دستــ منـــ بگـــیر....
عمرے گرفتــــہ اے خدایــ ـا رهـــایمــ مکنـــ ....
هــــرگــز نگویمـــتـــ کـہ بیــا دستــ منـــ بگـــیر....
عمرے گرفتــــہ اے خدایــ ـا رهـــایمــ مکنـــ ....
کفشـــ آهنیـــــ
توسط
در تاریخ June 8th, 2013 در ساعت 16:08 (356 نمایش)
خستم از حرفای خوب و بی سر و ته بی ثمر
حسرت ی عمر رفته عقده های تازه تر
متنفرم از ادمای بی مغز و شلوغ
از کتابایی با اسم های قشنگ،متن دروغ
همه از عشق می گن و باز آبروشو می برن
عقل کل نشون می دن از خودشون بی خبرن
مد شده حرفای پوچ و گنده و بی سر و دست
بگو تا کی باید این نمایشو دید و نشست؟
وقتی حتی نمی خوای بازی کنی بازیت می دن
حتی می خوای خودتم که باشی باز نمی ذارن
همه می خوان اونی باشی که خیالشون می خواد
من دیگه داره از این بازی سیرک بدم می یاد
هرچه قد زانو زدیم راه اومدیم دیگه بسه
هرچه قد خرد شدیم و دم نزدیم دیگه بسه
عاشق و عارف و درویش و من و تو و خدا
رو به روت وای میستیم و باهم می خونیم هم صدااااااااااااااااااا :
"دیگه نوبت توهه خسته شی دنیا بشکنتی
این بار ایستادیم تا اخرش با کفش اهنی
بات می جنگیم تا نگی ترسیده بود پیاده شد
بس ک پشت پا زدیم گذشتن از تو ساده شد"
واقعا که معرکه خونده این اهنگو...رضاصادقی/کفش آهنی
11 پسندیدن