گاه نوشتهــ هــآ + یَم
بـــــ ــارلها....
هــــرگــز نگویمـــتـــ کـہ بیــا دستــ منـــ بگـــیر....
عمرے گرفتــــہ اے خدایــ ـا رهـــایمــ مکنـــ ....
هــــرگــز نگویمـــتـــ کـہ بیــا دستــ منـــ بگـــیر....
عمرے گرفتــــہ اے خدایــ ـا رهـــایمــ مکنـــ ....
همیشه بآید به معجزه ها امید داشت ..!!
توسط
در تاریخ March 31st, 2014 در ساعت 12:25 (615 نمایش)
سلام به همه ی دوستای عزیز ِ ترفندی ...
امیدوارم تا اینجای عید و از اینجا به بعدش براتون پر از اتفاقای خوب باشه ..!!
نمیدونم تاحالا شده توی بدترین نقطه ، بدترین حال و هوا و جایی که حسابی خسته این یه معجزه درست همون لحظه حالتونو دگرگون کنه یا نه اگه نشده که امیدوارم اون معجزه هه باشه ولی قسمت اول هرگز....
راستشو بخواین این روزا من سرشار از این حسا بودم ...
من سال پیش داییم رو از دست دادم ، یه تجربه بد که توی اون دوره خیلی از آدما دور و برم بودن ، دلداری میدادن ، مرهم بودن و واقعا حس خوبی بود اینکه حس کنی تنها نیستی و همه غمو نمیخوای تنها به دوش بکشی ولی یه چیز نبود .... خدآ ... و اونم مقصرش خودم بودم ... که طی سیل عظیم حوادث به اوج ناامیدی و ناشکری رسیده بودم ... برام هضم اینکه هفته اول عید داییم ، هفته دوم عید دایی بابام ، هفته سوم عید یکی از عزیزای فامیلمون و...... تا آخر ... راستش خیلی سخت بود ...!! ولی خب کم کم حکمتشو فهمیدم ....
اما امسال یه فرق بزرگ با سال پیش داشت .. ، امسال من باز یه عزیز رو از دست دادم ، یه عزیز که هنوزم باورش نکردم که نباشه ، مادربزرگم که واقعا درک نبودنش از عقل من یکی که خارجه ... و فرقش با سال پیش این بود که این بار فقط خدآ کنارم بود
و ادماش .... هــــِی
حتی کسی که هرلحظه ، هر ساعت ، هرروز ، جونمون به هم بسته بود و فوق فابریک بودیم هم ...6روزه حتی یه پیامم نداده بگه دختر تو روزاتو چجوری میگذرونی با اینکه از شرایطم خبر داشت .... بگذریم
دیشب به اوج فاجعه رسیدم ، اینکه فقط من موندم و من و من و خانوادم و بس ... من یه مشکل بزرگ دارم اینکه خیلی مادی فکر میکنم اینکه حس میکنم یکی باید باشه ، یه شونه باید باشه ، یه صدا باید باشه تا آروم بگیرم و این خیلی بده
چقد دیشب شب وحشتناکی بود
به خودم گفتم خدایا من نمیگم بهترینم ولی چرا آدمات باید اینجوری باشن .... چرا کسایی که من هرلحظه قدم به قدم باهاشون بودم ، کسایی که ادعا میکردن همیشه خواهند بود ... حتی براشون مهم نیست من درچه وضعیم حتی یه حال کوچیکم نیمپرسن ...!!
حتی نیمخوان نزدیک بشن...!!(حالا بماند من با چه صحنه ای مواجه شدم که انقد دلگیر بودم) حتی آسمونتم بامن قهره حتی آسمونتم نمیخواد رو سر من بباره (من همیشه ، توهرشرایطی که باشم ، اگه بارون بیاد ناخودآگاه همه غمام از دلم میره ، برعکس خیلیا که زیر بارون هواشون دونفرست و دلگیر ، بارون برای من زندگیه)
و دیشب ، شب گله بود .... یه گله سخت از خدا ... و خلاصه هرجوری بود با هزار تا بقض و یه دل شکسته ، و واقعا دیشب شبی بود که من به این نقطه از زندگیم رسیدم که هیچ ادمی ، هیچ انسانی نیست که کنارت بمونه ، که همیشه باشه ،که تو براش خوب باشی و اونم متقابلا همونطور باشه ، و اینکه نیمشه به بودن هیچ آدمی دل بست ... همه فکر منافعشونن و بس ... والبته بگذریم از اونا که یه کم پرمشغلن و ، این مسئله بهونه برا فراموش شدنته
نفهمیدم کی خوابم برد ...
تا صبح یه لحظه از خواب پریدم ...
دیدم یه صدای دلنشینی از کوچه میاد ، اولش گیج بودم و فکر میکردم خوابم باز چشامو بستم تا دفعه بعد با صدای یه رعد و برق محکم و بلند از خواب پریدم .... سریع رفتم تو حیاط و دیدم
vooowwwww
یه بارون بی سابقه که نه تو پاییز و نه زمستون 92 هنوز مثلش نباریده بود..وای که اگه بخوام وصفش کنم نمیشه ...
یه کم که نه خیلی خجالت کشیدم ... گفتم خدایا واقعا که خودت جبران همه نداشته هایی ... آدم وقتی تورو ، تو بااین همه مهربونیو که به خاطر یه کلمه انقد بنده تو غرق نعمتت میکنی دیگه به چی نیاز داره ؟ هان؟ ادماتم برا خودشون ...فقط خودت باش و بس ...
آخه دیشب به خدا فقط یه چیز گفتم و خوابیدم :
خدایا مگه نگفتی تو خونه ی آدمای شکسته دلی ؟ دلم بدجور شکسته منم تو خونت راه بده ....
+ امیدوارم کسی نگه حالا چون مادربزرگشو از دست داده و دور و بریاش حتی یه ذره هم بهش نزدیک نشدن از زندگی نا امید شده ..!! خیلی سخته آدم فکر کنه چقد هارو تو زندگیش داره اما بعدش به این نقطه برسه که .... هیچکس نبوده
یادش به خیر ناخودآگاه یاد این وبلاگم افتادم
+ ببخشید اگه زیاد شد فقط میخواستم یه چیزو بگم ، توی این دنیا نه آدما نه خوشی ها نه حتی غما ...هیچ چیز موندگار نیست ...
وقتی خودش باشه ها ...انگار همه چیز داری .... من اینو واقعا حس کردم .... اینکه همه ما تو هرسنی یه روز به نقطه ای می رسیم که می فهمیم فط باید خودش باشه و بس ... امیدوارم بدون تجربه به این موضوع برسین ... از ته دلم میخوام حس امروز صبحمو همتون تجربه کنید وقتی ادم خدا و خآنوادش باشن ... باید یه خط قرمز دور خودش و این دوعنصر بکشه و زندگی کنه ...!! به هیچ آدمی نمیشه امید بست
+ راستش نمیخواستم از حال اینروزام بگم ولی انقدر بارون امروز و عیدی خدا برام عجیب بود که حیفم اومد نگم... وااای که چقد خدا بزرگه ...
+ روزاتون اول خدایی بعد بهاری12 پسندیدن
yaavar, Kasra , IMAN.M2, Mansour07, black-fish , Abolfazl.E, foofool, mrgladiyator, fara., bato, tannazz, chio