دلتنگی
توسط
در تاریخ April 21st, 2018 در ساعت 10:26 (2383 نمایش)
تمام طول شب او را در خواب میدید با هم صحبت میکردند ولی صدای او را نمیشنید به حرکت لب هایش خیره شده بود ولی هیچ اثری از صدایش نبود گویی جهان در سکوتی فرو رفته که نتواند صدایش را بفهمد او به صحبت کردن ادامه میدهد و می گوید و میگوید اما من از درون ویران و ویران تر میشوم که نمیتوانم صدایش را دوباره بشنوم به ناگه جهان به تاریکی فرو میرود و از خواب بیدار میشوم به سرعت به سمت لبتاب میرود و شروع به مرور خاطرات میکند با خود صحبت میکند ولی صدایی از خود نمیشنود ! نکند.... !! نه نه موزیک را پلی میکند صدا می آید با خود حرف میزند صدایی نمی آید ! گیج و مهوت خاطرات را مرور میکند شاید بفهمد در کجایی آن روزی که باید حرفی زده میشد ، سکوت را انتخاب کرده که امروز اینگونه با خود فاصله گرفته شده که نمیتواند حتی صدایش را بشنود چیزی از درون سینه اش را به درد می آورد جند قطره اشک به روی گونه اش می آید سیستم را خاموش میکند و سیگاری روشن و در انتظار صدایی از درون پیاده میرود و میرود و میرود ... 1397/02/0112 پسندیدن
محمود 8080 , ZzBb, N sadra, jeminiv, foofool, Kasra , Milad, minus1, arsenal-champion, Dead Terminator, majidhmt, IMAN.M2