جشن و سرور تو آریاشهر
توسط
در تاریخ June 18th, 2013 در ساعت 23:10 (860 نمایش)
سولام !
حال احوال ؟ شتر موتورید ؟
تبریک میگم که برزیل منتظرمونه :دی
هیچی دیگه بازی ایران کره که تموم شد توی خواب ناز تشریف داشتم که رفیقم زنگ زد گفت بیا بپاشیم بیرون جشنه !
مام از خدامون پاشیدیم بیرون !
ازکنار خیابون میرفتیم هر کی بوق میزد برامون یا پرچم داشت یه دو نشون میدادیم که بعله هواتو داریم .... همه از هر قشری بوق میزدن !
بعد با خودم گفتم بیش از این نمیتونیم تو بطن توجه باشیم که رفیقم گفت بریم از خونمون پرچم بیاریم ! مام رفتیم تازه فهمیدیم تو مرکز توجه بودن ینی چی طرف از اونور برا ما بوق میزد جیغ میزد ما یه توجهی بکنیم جواب بدیم ... بنده خداها یَک حالی میکردن که نگو !
داشت نزدیکای شب میشد که بچه های بالا زنگ زدن گفتن بیا بریم آریاشهر ... منو رفیقمم رفتیم که دیدیم بعله اشرفی اصفهانی ماشین تکون نمیخوره رفتیم تو لاین بی آر تی که با اون بریم دیدیم نمیاد من سریع یه موتور گرفتم رفتیم نامرد کند ازمون
به هر حال رفتیم دیدیم یه قماش ماشینارو نگه میدارن مجبور میکنن آهنگ بزارن بعد ولشون میکنن ...
منم که سر همین برقصا قر داشت میترکوند کمرمونو در ملا عام شروع کردیم به رقصیدن .... یَک فاز توپی بود ... بعد رفتیم پایین رسیدیم به فلکه دوم ...
یه نگا که انداختم دیدم از فلکه اول تا جایی که ما بودیم پر آدم بود ...
به هر حال رفتیم تو مرکز تجمع (روبرو گلدیس) اونجایی که لیدرا هستن ... فقط به بچه ها گفتم شعـــار ســیـــهاسی دادن فر بدیم بریم که اونام گفتم حله ...یکی جلو سوسک کش فندک میگرفت تبدیل به مشعل شه ... خفمون کرد ...یکی دیگه آب پاشید که با آماج فحش ملت روبرو شد فرار کرد :دی ... به مجرد اینکه شــعار ســــیـــــــــهاسی دادن من پرچمو رو صورتم بستم که یه وقت شناسایی نشم :دی
بعد همینجوری داشتیم جشن میگرفتیمو دست میزدیم که یکی از دوستام مارو کشوند یه گوشه گفت بیاید عکس بگیریم ... خولاصه رفتیم گوشی داد به یکی عکس بگیره که یهو دیدم گلومون سوخت .... نگو بســـــــــیج فلفل زده بود و ما چون دورتر از مرکز حادثه بودیم به ما نرسید ما داشتیم فرار میکردیم این رفیقم افتاده دنبال طرف که گوشی رو بگیره مام ولش کردیم رفیقمونو ... به هرحال جونمون مهمتره ....
یه جوری فرار کردیم که فک کنم فقط سه چار نفر زیر پای من له شدن ... بعدم که برای برگشت به خونه دوباره موتور گرفتم که نامرد بیشتر از قبلیه کند .... تیراژه که پیاده شدیم دیدیم که اینجام جشن گرفتن ولی چون دیگه انرژی نبود اومدم خونه و الانم دارم براتون این داستانو مینویسم
پ.ن : عاقا اولین بارمه اینقد مینویسم بد بود ببخشید
پ.ن1: دمه نیرو انتـظامی گرم کاریمون نداشتن
پ.ن2:خیلی خوب بود که اینهمه ملتو شاد دیدم ... ایشالله همیشه شاد باشن
پ.ن3:اگه کسی بهتون احترام گذاشت بهش احترام بزارید
پ.ن4:عکسارم بعدن پیوست میکنم الان حسش نی
پ.ن5:روحـــــانی مچـکریم
پ.ن6:از نیروی انــتظامی واقعا تشکر میکنم خیلی همکاری و همراهی کردن
پ.ن7:بسه دیگه !15 پسندیدن