۞ جالب ۞

اوايل تيرماه هشتاد و سه :
يكي از نزديكان كه در كارخانه اي كار مي كند مي گفت :
يكي از كارگران قسمت ... ، چند روز پيش يك كامپيوتر قسطي خريده بود . ديروز توي شركت مي گفت : ( دونن گجه شكيلائيدن چت ايليرديم !!) ( ديشب با شكيلا چت مي كردم !! ) واكنش كارگران فقط خنده بود و مسخره . جالب اين كه اين بابا از يكي از روستاهاي خيلي پرت افتاده آمده و با ديپلم ردي كارگر ساده و اجاره نشين است و زن دارد و يك بچه .
هفتة گذشته :
همان آشنا مي گفت : فلاني را كه گفتم كامپيوتر خريده بود ، يادت هست ؟ گفتم : بله . گفت : از قرار معلوم ، توي شبكه با دختري آشنا شده است . طرف وب كم داشته و رقصيده و براي اين بابا فرستاده است . اين بابا هم افتاده روي قوز كه : « زنم را طلاق مي دهم و مي گيرمت» ! كار كشيده است به دادگاه .مهرية سه ميليوني خانم طبق تعرفه نه ميليون محاسبه شده است . البته زنك بيچاره ، به غير از مهريه ، برادران گردن كلفتي هم دارد . برادران زن مردك را تهديد كرده اند . داماد هم از ترس جان ، شايد هم براي ادامة تفريحات سالمش ، مدتي است از شركت غيبت كرده و در تهران است . از آنجا با همكاران تماس گرفته كه : به 110 زنگ بزنيد كه مأمور بفرستند تا يك وقت برادران زنم نريزند پدر و مادرم را بزنند ! جالب اين كه با محاسبة همكاران بين خريدن كامپيوتر و مراجعه به دادگاه براي طلاق ، مجموعا بيشتر از دو ماه و نيم طول نكشيده است .
راستي چطور مي شود كه بعضي ها اين قدر ظرفيت پيدا مي كنند ؟!

0 پسندیدن