چوباد...
توسط
در تاریخ December 6th, 2013 در ساعت 19:38 (427 نمایش)
خونریزی جسمانی، حالا از هر رقم زخمی که باشد، بالاخره یا یکجوری بند میآید یا یکجوری بندش میآورند وگرنه بعد مدتی محدود آدم را از پای در میآورد که خون این تن بدیهیاست که حجم محدودی دارد و یکجایی تمام میشود. اما خونریزی روحی اصلا یک مدل دیگری است. انگار اصلا خیال ندارد از پا درت بیاورد. انگار با زنده بودنت کار دارد و اصلا میخواهد زنده بودن خفیفت را به رخت بکشد و اینکه نمیتوانی به این آسانی از شرش خلاص شوی را هرآینه به یادت بیاورد. مدام صدای شرشر این خونریزی توی سرت میپیچد، خونی که تمامی ندارد. انگار که داری مدام کم میشوی، که مدام کم شدهای، اما ظاهرت در سلامت کامل است و راست راست داری راه میروی و صاف صاف مشغول کار و زیستنی، بیهیچ رد خونی پشت سرت و بی هیچ لنگش و سکندری و مکثی! دردش هم جوری نیست که حالت چهرهات را تغییر دهد. خبر از آه و آخی هم نیست اما …
اینگونهاست که می روی توی شادیهای عمومی و بی نظیر شرکت کنی بلکه جو بگیردت و بشود که شادی را راه بدهی توی قلبت اما می شوی وصله ناجور میان یک ملتی که مشغول بزن و بکوب است. عینهو یک چوب خشک و سرد که راه نفوذ هرگونه شعف و سروری به رویش بستهاست. بیخیال میشوی و برمیگردی خانه و باز پناه میبری به رختخواب و بالشت بلکه خواب آرامت کند. هیچ چیز هیچ کجا رنگی نشده، سرخ نشده، هیچ لکهای نیست، هیچ زخمی هیچ کجای تن و پوستت نیست اما انگار بیاینکه به چشم آید چیزی درونت دارد از کار میافتد، شاید از شدت کمخونی روح! یعنی میشود به روح هم خون تازه اهدا کرد؟15 پسندیدن
IMAN.M2, mohsen3672, bato, Hamed 2000, keivan98, ne555, ZzBb, arsenal-champion, tannazz, badrang, Milad, black-fish , yaavar, pishtaz 5, chio