داستان شگفت مار
توسط
در تاریخ November 20th, 2015 در ساعت 20:42 (881 نمایش)
با سلام خدمت دوستان عزیز
.
خیلی وقت بود می خواستم یه مطلب بذارم
.
ولی نشد
.
یاد یه داستان افتادم گفتم همه بخونیم
.
عینا تایپ می کنم
.
در انوار نعمانیه گوید شخص موثقی برای من گفت که در خانه ام ماری بچه کرده بود
روزی در نبودش ظرفی روی بچه هایش گذارده و آنها را پنهان داشتیم و از گوشه خانه تماشا می کردیم.
.
مار چون آمد و بچه هایش را ندید قدری در اطراف گردش کرد و آنها را ندید چون مایوس شد ظرف شیری داشتیم رفت نزد آن و قدری از آن شیر نوشید و آنرا قی کرد در ظرف و این کار را تکرار نمود تا اندازه ایکه شیر را زرد رنگ و کاملا مسموم کرد و رفت.
.
ما دانستیم که خیال انتقام گرفتن دارد و برای کشتن ما آماده است پس در نبودش ظرفی که روی بچه ها گذارده بودم برداشته و بچه ها را در همان محل خودشان جای دادیم چون مار باز آمد و بچه هایش را دید برگشت نزد ظرف شیر و داخل آن شد و بیرون آمد و در خاک غلطید سپس داخل ظرف شد و این کار را تکرار نمود تا شیر را گل آلود و کثیف کرد که کسی آنرا نخورد.
.
امیدوارم آموزنده باشد.
9 پسندیدن