یه خاطره ی بد
توسط
در تاریخ June 23rd, 2015 در ساعت 01:21 (552 نمایش)
با سلام
این خاطررو همین جوری می خوام بگم دور هم بخندیم شاید مسخره باشه اما....
خب داستان از اونجا شروع می شه نزدیک خونه ی ما یه بیابون تپه ای شکله که درخت کاج زیاد داره.بعد از چند سال شهرداری اومد و شروع کرد به صاف کردن اونجا و خاکبرداری.تو این میان راحت ترین راه رفتن به پارک پرواز از خونه ی ما به طور پیاده اونجاست.
یه روز داشتیم با خانواده چهارتایی می رفتیم از اون راه که من به طور قایمکی جلوتر رفتم و پشت یه سنگ قایم شدم تا وقتی خواهر گرامی اومد پخخخخخخ کنم.
می گن چوب خدا صدا نداره این قسمته من رفتم در محل کرم ریزی مستقر شدم که ناگهان......
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اقا سگه که می خواسته اونم مارو پخخخخ کنه صدای وحشتناک بلند هوواپ هاپپپپش رو بلند کرد.منم جا خوردم تا به خودم اومدم و دیدمش خیلی بهم نزدیک بود.دیگه داشتم می دوییدم سگه هم دنبالم مادر گرامی هم با جیغ و فریاد دنبال سگه به همراه پدرم.
یهو زیر پام خالی شد و پوووف با مخ رفتم تو خاکیا.شانس اوردم سریع برگشتم روبه سگه و در حالی که افتاده بودم لگد می انداختم که دور شه.اونم بچه دار بود تا دید پشت سرش 3 نفر دارن حمله می کنن در رفت.(الان صدای یکیشون داره می اد چقدر حلال زادن)
اون روز بدترین حمله ی سگا بهم بود اما کم کم ترسم ریخت و دیروز تنهایی از همونجا رفتم.
رفتنی سر و صدا نکردن و با خیال راحت از اونجا رد شدم(همون بیابونیه که سال 87 یه خانم رو جسشو تیکه تیکه کردن انداختن اونجا)
بدون هیچ مشکلی رفتم و به مقصدم که سی دی فروشی بود رسیدم اما نا امید برگشتم.چون حالم گرفته شده بود گفتم از اونجا برم سگا هم که نبودن .اولاش که داشتم می رفتم صداهای خفیف پارس می اومد اما یجا برگشتم اون بالا ببینم صدا از کجا می اد مث اینکه اقاشون غیرتی شد یه صدایی داد که همونجا موهام سیخ شد.از لای درختا سه تا سگ گنده وحشی اومدن پایین که دنبالم کنن.
منم سرعتم خیلی خوب نبود اما بیل(بازیکن رئال مادرید) رو گذاشتم تو جیبم و با سرعت 1000مایل در ساعت دوییدم در حدی که سگا برگشتن.فقط حیف شد جهت دوییدن رو به عقب بود وگرنه همون موقع دم در خونه بودم.
در آخر یه نصیحت برادرانه می کنم،با هرکی در می افتید با سگ ولگرد جماعت در نیفتید که ور می افتید .12 پسندیدن