تنهایی (دلنوشته 2)
توسط
در تاریخ July 17th, 2018 در ساعت 19:21 (1020 نمایش)
باز منم و قلم و تنهایی که این قلم داره از تنهائیش روی کاغذای سفید دفتر سر میخوره وصفحات سفید دفترو سیاه میکنه
میخوام از چیزی حرف بزنم که امروزه حرف دل خیلیاست
میخوام از دردی حرف بزنم که خیلیا بابتش مو سفید کردن و پیر شدن
میخوام از حسی بگم که بیانش خیلی آسون نیست
حرف دل منو شاید خیلیا درک نکنن
شایدم خیلیا باهاش زندگی کردن
و
خیلیام به دید تمسخر بهش نگاه کنن
ولی هممون مبتلا به این دردو مشکل هستیم
و این چیزی نیست که بشه راحت از کنارش رد شد
درد دل منو شمائی که داری میخونی
تنهائیه
این کلمه شاید طرز نوشتنش و تئوریش خیلی آسون باشه
اما با یکم فکر کردن به عمق این کلمه ، میشه به بزرگیش پی برد
تنهائی چیزی نیست که بشه روی کاغذ آورد
یه حسه
یه درده
تنهایی چیزی نیس که با یه لیوان چای داغ توی یه عصر سرد زمستونی روی یه صندلی سرد کنار دکه توی ترمینال یه شهر غریب حل بشه
تنهایی اون حرف روزمره تکراری نیست
تنهایی اونجا معنی پیدا میکنه که کنار هم نشستیم
ولی هرکدوم توی یه دنیای دیگه سیر میکنیم
تنهایی یعنی اینکه وقتی روی برفا قدم میزنی صدای پای یه نفردیگه رو بشنوی ولی وقتی برمیگردی چیزی جز لکه های سیاه جای پای خودت نبینی
تنهایی اینه که هرچقد توی گوشیت میگردی یه نفرو پیدا کنی باهاش حرف بزنی، یا نه، حتی حاضری بهش پیامک بدی ولی کسیو پیدا نکنی
خلاصه اینکه تنهایی با رفتن به پارکو گشتن تو اینستاگرام و این حرفا درست نمیشه
.
.
.
منتظر دلنوشته های بعدی باشید
3 پسندیدن