سلام. تو این وبلاگ که یواش یواش و به مرور زمان تکمیل میشه ... شما هـــــــــــــــــمــــــ ـــــــه جور مطلبی می بینید پس نمیشه گفت موضوع وبلاگ فلان هست تا بخوام راجبش بگم. نظری هم دارید بفرمایید که خوشحال می شم ___________
شاید اگر من زمان خدایان قدیم به دنیا می اومدم، قطعاً می شدم خدای اشتباه و درس نگرفتن از اشتباه. ( حالا اسمم مثلاً شاید می شد اولیوس اسگلامیانوس مجیدسانوس) یا تو این فضاها. به قدری که اشتباه می کردم و باز هم تکرار و تکرار و تکرار تا اینکه یه شب بالاخره به خودم اومدم گفتم هی، ...
همیشه تو ترفندستان ترفندهایی گفته شده و نوشته شده که مفید بودن و به اصطلاح خوب بودن. ( بعضیاشم خودم نوشتم ) ( منطوم اینه کمی با اصول ترفندها آشنا هستم ). یه سری ترفند هم یاد گرفتم ولی متاسفانه نمیشه فرستاد و اگرم بشه، کسری تایید نمیکنه تصمیم گرفتم اینجا بنویسم. ...
سلام. یه حس نفرتی نسبت یه سری آدم ها دارم ( که تو این یک ساله بوجود اومده) و خیلی هم خوشحالم که این حس روشن شده. همیشه بزرگترهامون بهمون میگفتن رفیق بازی نکن، دوست خوبه اما گندش رو در نیار، ولی خب کیه که تا خودش تجربه نکنه به حرف کسی گوش بده ؟ ( یا شایدم 2 تا مثال خوب نزدن ...
از قدیم و ندیم شنیدید که امید لازمه هر کاریه. ولی امید خالی ؟ فقط امید ؟ اگر قرار باشه که همه چیز با یه مثبت اندیشی و خلق رویا تو ذهن درست بشه که الان همه باید تو کاخ های چند ده هزار هکتاری با آبنماهای زیبا و ماشین های گرون قیمت به همراه کلی خرت و پرت لاکچری و لوکس زندگی میکردن. ...
سلام. 2تا چیز همیشه و در همه حالت فکر اکثر ادم ها رو مشغول به خودش می کنه. 1-کی این اوضاع درست میشه. 2- پس چرا نشد. این پست بیشتر بدرد کسایی میخوره که فکر می کنن همه چیز کشکی کشکی و خود به خود و اتفاقی انجام میشه. به نطر من که هیچ چیزی خود به خود درست نمیشه. ...
قدیما ( یعنی قبلاً ) خیلی چیزها برام مهم بود. حتی چیزهایی که واقعاً مهم نبودن. مثلاً میشد در عرض یک ساعت فراموشش کرد یه چیزی رو اما من انقدر تو ذهنم باهاش ور می رفتم که اخر سر کلاً مغز و مخچه و روح و روانم میریخت بهم. به عنوان مثال همین درس و مشق؛ حالا من افتضاح بودم تو درس یعنی ...
سلام. نمی دونم این مطلبی که قراره بنویسم چند خط یا چند صفحه میشه، اما حس می کنم همه طرفدار این بحث هستن و خیلی ها هم واقعاً بهش نیاز دارن. دوست دارم همیشه راحت بنویسم و صمیمی تا کوچیک و بزرگ بتونن درک کنن عمق نوشته رو. تا امروز هم فکر می کنم موفق بودم تو قسمت وبلاگ. بگذریم.. ...
چرا اینجا انقدر ساکته ؟؟؟
عنوان این مطلب کاملاً جنایی و خون آلوده پس یک بار دیگه با صدای خشن تر بخونید. انتقام از، خـــــــــروس. آهان الان بهتر شد. 2روز پیش داشتم از یک محلی به سمت منزل قدم میزدم و با تلفن همراه هم صحبت می کردم. گرمه صخبت بودم جوری که از گرما کلم داشت عرق می کرد دیگه. همینجور کوچه ...
ویرایششده June 23rd, 2015 در 20:08 توسط mrgladiyator
از دوره ی طفولیت نفرت داشتم از این که تعهدی به کسی داشته باشم . ( البته به جز محیط کار- تازه اونم فقط تو ساعت کاری بوده ). همیشه می دونستم تعهد که داشته باشی یه روزی یه اشتباه یا کوتاهی می کنی و همه چیز و به باد میدی، هر چیزی که تاحالا براش تلاش کرده بودی. سر همین ...
نام کاربری
رمز عبور