یاد
توسط
در تاریخ May 23rd, 2011 در ساعت 20:41 (1153 نمایش)
یاد
یادم نمیاد وقتی پاهام را خاکی کردم کسی بهم وعده داده باشه که اینجا عینه بهشته ... که اگر قرار بود باشه ، اسمش بهشت بود نه زمین ..
یاد گرفتم زندگیمو اونجوری که هست ببینم و اونجوری که میخوام بسازم .... نه این که اونجوری که میخوام ببینم و هرجوری که شد بسازم ...
یاد گرفتم واسه تکون دادن کوه، اول باید خودمو تکون بدم ...
یاد گرفتم تا وقتی سرم پایینه ، رنگ چشمام خورشیدی نمیشه ...
یاد گرفتم قبل از شکایت از دنیا واسه بدیهاش، یه کم خوبی واسش رو کنم ...
یاد گرفتم که یاد بگیرم از اونایی که یه کاری کردن و یکی بشم که یه کاری کرده ...نه این که بشینم و شاکی باشم از این که چرا کسی واسم کاری نکرده ...
دیگه نوشتن بسه ... میخوام برم و یه چیز جدید یاد بگیرم.0 پسندیدن