تبلیغات در ترفندستان
مشاهده RSS Feed

stories

نیم نگاهی به ردپا . . .

به این مطلب امتیاز بدهید
سلام ، سلامی به گرمی دل !
بیایید،
بیایید،
ازین عالم تاریک
دل‌افروزتر از صبح،
جهانی دگر آریم

* کسانی که دچار عارضه ی قبلی هستن نخونند*
*فقط یه کم دلم گرفته خاستم بنویسم ، شاید با درد و دل کردن اینجا کمی آروم تر بشم*
آقا بعضی وقتها دلت میگیره ، خب اولین کاری که بهت پیش نهاد میدن اینه که زنگ بزن تخلیه چاه فاضلاب :/
میگفتم ... بعضی وقتها دلت میگیره ، یه لحظه سر جات می ایستی و به پشت سرت نگاه میکنی ، اوه اوه اوه تک تکِ ردپاهایی که پشت سرت داری ویرانت میکنه
یهویی یاد گذشته میافتی و خوبی و خوشی و کاربرانی که نزدیک به چند ساله که توی دلت نگهشون داشتی ...
مخصوصا اگر اونها اولین دوستان مجازیت بوده باشن ... عی بابا 3 سال گذشت ...
اون موقع من 15 ساله بودم ، میدونید خودم فکر میکنم توی ترفندستان بزرگ شدم و خیلی چیز ها رو اینجا یاد گرفتم و حتی فکر میکنم رفیقایی پیدا کردم که توی واقعیت نمیشه پیداشون کرد . . . اینجا بزرگ شدم
خخخخ یهویی یاد وبلاگای حمزه افتادم (( واقعا دنیایی بود واس خودش )) ها ها ها یادش بخیر یکی از هنر های حمزه راه انداختن آب دهان در سایت بود ... ها ها ها یه بار هِی گیر داده بودن و میگفتن دیگه وقت زن گرفتنته و ازدواج حلال مشکلاتته ... و اما مشکل اینجاست که وقتی من داشتم به اوج میرسیدم ، خیلی ها رفتن و چه بد که آدم ها بزرگ میشن ... همه پُر از دغدغه ی فکری ، پُر از دلمشغولی ، وای چه زندگی بی رحمی که باعث شده نتونم بعضی از رفیقامو از 1سال و نیم پیش تا به حال ندیده باشم ... خخخخخ داشتم به این فکر میکردم که الان ممکنه بعضیهاشون عروس و دوماد شده باشن ، هه هه هه یکی از آرزو هام اینه که این آدمایی که فقط نوشته هاشون رو میدیدم رو از نزدیک ببینم ، چه هیجان انگیز : ))
یکی از خوبی های ترفندستان اینه که صمیمیتی که بین اعضا هست رو نمیشه هیچ جا پیدا کرد ... واقعا هم نمیشه پیدا کرد ...
این قافله ی عمر عجب میگذرد ... عجب میگذرد ... دریاب دمی که با طَرَب ، میگذرد
چه جالب میشد اگر یه روز برسه که همه یهویی برگردن ، تصورش خیلی لذت بخشه . . .
* با عرض معذرت که از شکلک در وبلاگ استفاده نشد *
* این تازه دلتنگی کسی بود که 3 سال اینجاست و اوج ترفندستان رو ندیده ، وای به حال دل قدیمی تر ها *
* یه سر برید به وبلاگ بعضی از دوستان که تعداد وبلاگشون بالاست بزنید ، جالبه ، اتفاقاتی که افتاد و نظرات کاربران قدیمی ، واقعا جالبه و در حالی که به عادم حس دلتنگی میده ولی بسیار شیرینه *
پایدار و برقرار باشید . . .
اوه اوه راستی این وبلاگم در نسخه ی جدیده . خداروشکر که سایت زنده تر شد میشه جاری شدن خون توی رگ هاشو احساس کرد ...

ویرایش‌شده March 2nd, 2015 در 22:40 توسط nima75

برچسب ها: هعی زورگار ...
دسته بندی ها
دسته بندی نشده

نظرات

  1. nima75 آواتار ها
    بعد از این وبلاگ یهویی این شعر به گوشم رسید ... کاملش رو میتونید در وبلاگ شعرم ببینید فقط دو بیتشو اینجا میزارم
    ای دل تو ندانستی قدر گل و بستان را
    بیهوده چه می نالی بیداد زمستان را
    .
    .
    .
    دیگر هوسی ما را جز وصل تو در سر نیست
    رحمی کن و یادی کن این بی سر و سامان را


  2. حدیث-آبان آواتار ها
    این شعر خیلی منظوری نداره ها:
    خاطره را به خاطره ها بسپار
    مبادا پایت به خاطره ای گیر کند
    و تو نقش خاطره انگیز آن رویای بی بازگشت شوی...
    خاطره ها را به صندوقچه ای بسپار
    مبادا چشمی
    راز نگاه راز آلودت را بخواند از چشمانت
    خاطره ها را با کاغذی رنگین تزئین کن
    شاید روزی تجربه ای باشد
    تلخ یا شیرین
    برای عاشقان فردا
    خاطره را به خاطره ها بسپار...



    1 پسندیدن
    پسندیدن nima75
    ویرایش‌شده February 2nd, 2015 در 23:36 توسط حدیث-آبان
  3. Milad.ch آواتار ها
    نیما...!
    آفرین
    این default م بود ببخشید
    ....
    یا عاشق شدی؟!!! یا عاشق شدی؟؟
    نمیدونم
    100% عاشق شدی
    نری معتاد شی!!!!!
    0 پسندیدن
  4. Hamzeh_rfj آواتار ها
    اومدم بلیط اینترنتی بگیرم ، گفتم ترفندی هم بزنم کنارش
    دیدم این پیرمرد نود ساله وبلاگ زده :دی
    دقیقا یاد پدر بزرگ ها افتادم که زنشون مرده و بچه هاشون رفتن و نوه هاشون هم بهشون سر نمیزنن
    بچه (هه چقدر حال میده استفاده از این کلمه ، امیدوارم جنبشو داشته باشی) تو هنوز تازه جیک جیک مستونته چرا اینقدر بی انرژی و بی انگیزه و غمگین؟
    من هم سن تو بودم ، یه کوه انرژی بودم با هرکی صحبت میکردم افسرده روزگار بود شاد میشد
    اینجوری نباشید با
    0 پسندیدن
  5. nima75 آواتار ها
    اومدم بلیط اینترنتی بگیرم ، گفتم ترفندی هم بزنم کنارش
    دیدم این پیرمرد نود ساله وبلاگ زده :دی
    دقیقا یاد پدر بزرگ ها افتادم که زنشون مرده و بچه هاشون رفتن و نوه هاشون هم بهشون سر نمیزنن
    بچه (هه چقدر حال میده استفاده از این کلمه ، امیدوارم جنبشو داشته باشی) تو هنوز تازه جیک جیک مستونته چرا اینقدر بی انرژی و بی انگیزه و غمگین؟
    من هم سن تو بودم ، یه کوه انرژی بودم با هرکی صحبت میکردم افسرده روزگار بود شاد میشد
    اینجوری نباشید با
    دقیقا حال بدی بودم! خیلی بد! بابا خودت که بهتر میدونی
    آدم یهو پیر میشه!
    یهو تو یه شب می بینی اوه! هفتاد سال گذشت
    خب منم سعی می کنم یه کوه انرژی باشم! ولی خب بعضی وقتها فاز دلتنگی میگیره آدمو ... دست میزنی به نوشتن
    @Hamzeh_rfj
    1 پسندیدن
    ویرایش‌شده August 10th, 2016 در 15:11 توسط nima75 (چرا من بلد نیستم منشن کنم اینجا :|)

اکنون ساعت 20:00 برپایه‌ی ساعت جهانی (GMT +3.5) می‌باشد.

تبلیغات متنی

عضویت در خبرنامه

با عضویت در خبرنامه‌ی سایت، جدیدترین ترفندها، نقد و بررسی‌ها و مطالب مدرسه فناوری به طور خودکار به ایمیل شما ارسال می‌شود. بعد از کلیک بر روی دکمه‌ی «مشترک شوید»، بایستی کد داخل تصویر را وارد کرده، سپس به صندوق ایمیل خود مراجعه کنید و روی لینک تأیید کلیک کنید تا اشتراک شما نهایی شود.

کلیه حقوق مادی و معنوی متعلق به وب سایت ترفندستان است. برداشت مطالب و تصاویر تنها با ذکر نام ترفندستان مجاز است.