من و مترسک دردمون یکی بود
هر دو می دیدیم
هر دو می شنیدیم
و چیزی نمی گفتیم
هر دو بازیچه دسته مردم می شدیم و چیزی نمی گفتیم
هر دو از کلاغ هایی که به بهانه ای دورمون بودن تنفر داشتیم
حرف میزدیم حرفی از جنس سکوت
کلاغ ها هم با ما حرف میزدند
میومدن ، نوک میزدند و میرفتند
هنوزم روحم از نوک هایشان در عذاب است
من و مترسک دردمون یکی بود حرفمون یکی بود
هر دو0 پسندیدن
سلام
گفتم شعبده بازی یاد جنگولک بازی های nextslit افتادم :دی اسمشون رو میزاشت شعبده :دی
توضیحات به زیان ساده:
تو گروه ها گروه :دوستان قدیمی: نمیادش ولی وقتی میرم تو پروفایل میادش :دی این وسط چه اتفاقی میوفته که کسی نمبینه:دی0 پسندیدن
سخت بود نفس کشیدن برات ، نفس کشیدن تو فضایی که نجِس بود ، صورت مرد داشت و بوي نامردی میداد ،
گفتم بهت مبادا تو این هوای نجس نفس بکشی،
گفتم مبادا به مَردی اطمینان کنی ،
می ترسیدم به تو نامه بنویسم پستچی مَرده و چشمای هیزی داره،
میترسیدم نگات کنم که مبادا هوس شه نگاهم ،
میترسیدم جلو بيام و فکر بقیه مردا رو داشته باشی به من ،
زمین جای قشنگی نیست ، من مَردم و میدونم مَرد بودن رو،
شاید گُل توي دستاش براي تو باشه ولی سودای گُل دیگه ای در دل داره ...0 پسندیدن
:
سیلام بر برو بچ گل گلاب ، عرق بیدمشک
من و فردا به زور دارن میبرن رامسر پیش یه آدم ثروتمند :دی
(تا حالا آدم ثروتمند ندیدم ، نمیدونم چه شکلیه:دی ، میگن یه پسر داره خوش تیپ یه دختر خوشگل )
میگن خیلی پولداره و فیلان فیلان0 پسندیدن
عشق دو طرفه برام معنی قشنگی میداد، معنی و تصور پاکی میداد ،
تصور آدم تو کودکی از عشق قشنگتر بود شاید چون کوچیک بودیم ،
غافل از اینکه تصور عشق دوطرفه، توهمی کودکانه ای بیش نبود ،
توهمی به تلخی همه لحظات تکراری چیزی به نام زندگی... زندگی ای که من همیشه فقط بازیچش بودم...فقط بازیچه روزای تلخش ، این احساسم بود که بازیچه شد این زندگیم بود که بازیچه شد و تموم شد..0 پسندیدن