سلام
تازگیا یه کم بی حوصله! خسته! عادی شدم!
یه جورایی دارم خودمو گره می زنم به روزمرگی و مثل چندمیلیارد آدم متوسط زندگی میکنم! همیشه این واسم سخت بودم که خاص نباشم! ولی خب ظاهرا با بزرگ شدنم! شدم مثل بقیه!
مثل یه رودخونه بودم، پر جنب و جوش و رونده! ولی خب ظاهرا اینقدر خوب بودیم که روزگار یه سد ساخته جلومون! (ادعاوغرور)
فکر کنم تنها راهم این باشه که اینقدر صبر کنم! صبر کنم
خیلی جالبه هم من دلگیرم و هم او دل گیر ...
تو زندگیمون مراقب دو دسته باشیم
دلگیران ... مراقب باشیم نشکنیم دلشون رو
دل گیران ... حتی الامکان از آنها دوری کنیم چون ممکنه دلگیر بشیم ...
هه هه هه شاید فکر کنید این یارو عاشقه نه بابا مشکل اینجاست که مثل رهی که میگه:
اشک سیمینم
سلام ، سلامی به گرمی دل !
بیایید،
بیایید،
ازین عالم تاریک
دلافروزتر از صبح،
جهانی دگر آریم
* کسانی که دچار عارضه ی قبلی هستن نخونند*
*فقط یه کم دلم گرفته خاستم بنویسم ، شاید با درد و دل کردن اینجا کمی آروم تر بشم*
آقا بعضی وقتها دلت میگیره ، خب اولین کاری که بهت پیش نهاد
سلامی به گرمی قسمت آبی رنگ شعله ی کبریت ...
خب هر وقت ما گفتیم " خوبید ؟! خوشید ؟! " کسی جواب ما رو نداد پس آرزوی خوب باشید میکنم براتون
ها ها ها تازگیا به شعر علاقه مند شدم ! از چه طریقی ؟!! خب از طریق موسیقی سنتی و شعر های خوشگل و دلنشین ...
به همین دلیل تصمیم گرفتم که شعر هایی